1 آنانکه نه از خیل خردمندانند نیک و بد خویش را ز گردون دانند
2 از چرخ مکن شکوه که هرگردنده گردد بهمان روش که میگردانند
1 ای کاوردت ز نطفهای ایزد پاک وآخر دهدت جا به یکی تیره مغاک
2 مینوش و بزی شاد که بس چون من و تو پیدا شد از آب و گشت پنهان در خاک
1 جام صهبا ز ساغر جم خوشتر آب انگور ز آب زمزم خوشتر
2 آن گوشه که با پریوشی بادهکشی صد مرتبه از عالم و آدم خوشتر
1 آنم که بود بدامن صحرا باد تا ره سپرد بکوه پیچد فریاد
2 سرگشته چنان بکوه و دشتم بیتو کز لیلی مجنون وز شیرین فرهاد
1 ای ساده دلی که گفتن حق فن تست منصور صفت هر که بود دشمن تست
2 حق گنج بود چو یا بیش پنهان دار ور فاش کنی خون تو در گردن تست
1 هستیست گلی کزوست ما را دلتنگ ما دامن او چو خار داریم به چنگ
2 باد ار بردش بهرچه افسوس خوریم زین گل که نبود ازو نه آب و نه رنگ
1 هرگز غم یار را باغیار مگو ور میگوئی بغیر دلدار مگو
2 اسرار بنا محرم اسرار مگو زنهار مگو هزار زنهار مگو
1 از عشق فتد بخرمن صبر آتش بارد عوض آب از این ابر آتش
2 برقیست محبت که ازو افتاده است در جان مسلمان و دل گبر آتش
1 از حرف وصال تو بمن گردد حال آری بفراق دیدگان حرف وصال
2 با مخمور است قصه باده صاف با تشنه جگر حکایت آب زلال
1 تنها نه زمین ز صید گاهت گلرنگ از خون دل منست چون عرصه جنگ
2 صد مرغ دل از تیغ جفایت بر خاک افتاده بسان طایر خورده خدنگ