1 یکروز بوصل کامرانی کردن بهتر ز حیات جاودانی کردن
2 حقا که برابر است با عمر ابد یکدم بمراد زندگانی کردن
1 ای نور تو شمع بزم مردم گشته در نور تو ذرات جهان گمگشته
2 این پرتو حسن تست کز پرده برون افتاده و مهر و ماه و انجم گشته
1 بود از لیلی بسکه جگر خون مجنون چون لیلی و هم لیلی ازو چون مجنون
2 تا صبح قیامت رسد از تربتشان لیلی لیلی بگوش مجنون مجنون
1 از سیلی غم چند کنی چهره بنفش وز سختی راه نالی و تنگی کفش
2 راضی بقضا باش که با حکم خدا باشد جدلت ستیزه مشت و درفش
1 از عشق بتی شور چو قلزم میکن میکن شور و نهان ز مردم میکن
2 ظاهر بحرم میرو و میگردان راه از کعبه به بتخانه و پی گم میکن
1 پیوسته ذلیل آشنا و خویشم بیوفر نموده چرخ بیش از پیشم
2 در دیده هیچکس نیایم آخر نه عیب غنی نه هنر درویشم
1 زین باغ که خار او زگل افزونست در ساغر لالهاش می گلگونست
2 گل از بلبل که قسمت ما خار است صهبا از گل که روزی ما خونست
1 مخور نگشته از می ناب چه حظ نادیده شب سیه ز مهتاب چه حظ
2 هجران نکشیده را چه لذت ز وصال آنرا که عطش نباشد از آب چه حظ
1 این سرکشی ای سرو سهی بالا چیست زینگونه تغافلت بگو با ما چیست
2 هرچند که نزا لازم دلبریست مردیم آخر این همه استغنا چیست
1 غم نیست که خلق بتپرستم دانند یا کافر و میخواره و مستم دانند
2 با کی نبود از آن و این هیچ مرا ای وای اگر چنانچه هستم دانند