1 هرجا صنم لالهعذاری بوده است آرام دل عاشق زاری بوده است
2 این ناسازی همین بعهد من و تست زین پیش مگر نه روزگاری بوده است
1 با فقر ز دنیا نه عبث ساختهایم وز کشور دولتش برون تاختهایم
2 کین سنگ غلط کرده ز گوهر در خاک برداشتهایم و باز انداختهایم
1 از قتل من خسته روانی بگذر از خون اسیری چو جوانی بگذر
2 شکرانه بازوی توانا صیاد از کشتن صید ناتوانی بگذر
1 آن کس که بود به دلبری فرد اینست آن گل که نموده چهرهام زرد اینست
2 دردم گر هست بیدوا نبود درد میبیند و طعنه میزند درد اینست
1 از نام تو کعبه را چسان نبود ننگ در کعبه تو و دل بکلیسای فرنگ
2 بیرون و درون تو بود چندان رنگ یا رومی روم باش یا زنگی زنگ
1 از کوشش غیر ای تو از حوری به آئی چو برم از تو مرا دوری به
2 وصلی که دهد دست بامداد رقیب زان وصل هزار بار مهجوری به
1 دوشم که ز داغ دوریت جان میسوخت جان در تنم از آتش هجران میسوخت
2 آن تاب و تبم بود که در دیر و حرم بر من دل کافر و مسلمان میسوخت
1 ای با همه آشنا ز ما بیگانه از رسم و ره و مهر و وفا بیگانه
2 تا چند بما رسی و از ما گذری همچون نگه خود آشنا بیگانه
1 کو بر زبردست تو دستی ای عشق تا باز کند آنچه تو بستی ای عشق
2 سنجم بچه پایهای ترا از رفعت بالاتر از آنچه هست هستی ای عشق
1 لطفی بکس ای رشک پری نیست ترا جز رسم و ره ستمگری نیست ترا
2 ماهی و سر مهر نداری بکسی خورشیدی و ذرهپروری نیست ترا