1 ایگل که ترا هست عذار گلگون گر باد برد بوی تو از شهر برون
2 خواهد ز هوای تو بکوه و هامون شیرین فرهاد گشت و لیلی مجنون
1 آنی تو که حال ناتوانان دانی احوال درون خسته جانان دانی
2 افتاده به بیزبانیم کار اما شادم که زبان بیزبانان دانی
1 ای رشته بندگیت در گردن ما هم از تو بود رو بتو آوردن ما
2 ما را بگنه مگیر از لطف که هست زامید عطای تو گنه کردن ما
1 ای واقف از آرامش و گشت همه کس وی از طلبت ز خود گذشت همه کس
2 بازم گردان بسوی خویش از ره لطف ای آنکه به تست باز گشت همه کس
1 از نعت نبی است در جنان مسکن من وز منقبت علی است جان در تن من
2 از مهر محمد و علی هر دو بهم بادام دو مغز است دل روشن من
1 آخر غم او ازین غم آبادم برد با جان حزین و دل ناشادم برد
2 هر قطره که دیدهام فشاند آخر کار جمع آمد و سیلی شد و بنیادم برد
1 طفلی که چو اشک لالهگون دل من در جوش ازو بود درون دل من
2 با آنکه جگرگوشه مردم باشد پرورده چو اشک من بخون دل من
1 گیرم که کنم من از مناهی پرهیز با حکم قضا کر است یارای ستیز
2 ساقی بکفم نهاده جام لبریز میگویدم آنگاه که کج دار و مریز
1 آنشوخ که خون مهربان یاران ریخت وز تیغ جفا خون وفاداران ریخت
2 از خون بحریست کوی او بسکه بخاک خون دل افکار دل افکاران ریخت
1 ما را که بود چه در بخار او چه بلخ از حسرت شیریندهنان کامی تلخ
2 بیماهوَشی خوش نبود عمر چه سود کز غره هزار ماه آریم به سلخ