دور از تو مرا رنج و از مشتاق اصفهانی رباعی 121
1. دور از تو مرا رنج و گلابی که مپرس
دردی که مگو غم و ملالی که مپرس
1. دور از تو مرا رنج و گلابی که مپرس
دردی که مگو غم و ملالی که مپرس
1. دل برده ز من تازه نهالی که مپرس
آهو نگه خوش خط و خالی که مپرس
1. ای واقف از آرامش و گشت همه کس
وی از طلبت ز خود گذشت همه کس
1. ای مرحمتت هادی راه همه کس
فضل و کرمت پشت و پناه همهکس
1. گویم نه بهرحال که هستی خوش باش
گر زاهد و گر صنم پرستی خوش باش
1. از عشق فتد بخرمن صبر آتش
بارد عوض آب از این ابر آتش
1. از سیلی غم چند کنی چهره بنفش
وز سختی راه نالی و تنگی کفش
1. جز خون جگر ز شومی اختر خویش
چون لاله ندیدهایم در ساغر خویش
1. خوش آنکه کنم خاطر غمدیده خویش
شاد از قدم یار پسندیده خویش
1. صبح است ز باده میپرستان در رقص
رندان ز می طرب غزلخوان در رقص
1. ای کرده به خویش یک روش دایم فرض
بشنو سخنی کامده در معرض عرض
1. ای رهرو نادان که روانی چون شط
گیرم نروی برون چو از مسطر خط