1 گر بعاشق سر عتابش نیست هرچه گویم چرا جوابش نیست
2 گر نه کارم بهجر خویش گذاشت بهر قتلم چرا شتابش نیست
3 کوی عشقست چون گذرگه سیل که بجز خانه خرابش نیست
4 چون زنم دیده برهم آینهوار چشم حیران عشق خوابش نیست
1 بر اوست رحم که درمانده دل افتاده است کدام عقده چو این عقده مشکل افتاده است
2 دمی بوصل تو چرخم چو آن غریق رساند که مرده است وز دریا بساحل افتاده است
3 دلم ز کوی بتان کی رهد که هر قدمی است بخاک دامی و صیاد غافل افتاده است
4 جز اشگ ما که بخود عمری از غمت نالید کدام قطره بدریا مقابل افتاده است
1 جور خوبان غمزدای جان غمناک من است در محبت آنچه زهر غیر تریاک من است
2 از غمش شادم و زین غمگین که قدر افزون برش جیب چاک غیر را از سینه چاک من است
3 از هوایش آتشم افروخت وقت آمد تمام ریزد از چشم ترم آبی که در خاک من است
4 هست در عشقت دلیل پاکی دامان من هر نشان کز خون دل بر دامن پاک من است
1 آنکه درمان دل خسته عالم با اوست رفت و داغم بجگر ماند که مرهم با اوست
2 نه بزرگیست به دولت که سلیمان نشود دیو هرچند که روزی دو سه خاتم با اوست
3 چون مسیح آنکه کند زنده جهان را بدمی غیر تیغ تو دگر کیست که این دم با اوست
4 خواهد ارخون من آن دلبر ترسا بچه ریخت نیست با کم که دم عیسی مریم با اوست
1 از عشق گلبنی است چو بلبل فغان ما کز سرکشی بخاک فکند آشیان ما
2 در وصف لعل دلبر شیرین بیان ما شاخ نبات گشت زبان در دهان ما
3 رفتیم با سعادت عشق تو زیر خاک گو روزی هما نشود استخوان ما
4 رفتیم و خون ریخته بر خاک بس بود چون صید تیر خورده بکویت نشان ما
1 مگر ز آن گل شمیمی هست باد صبحگاهی را که دارد این نشاطافزایی و اندوهکاهی را
2 ز دوزخ گو مترسان داغ هجران دیده را زاهد کز آتش نیست باکی دور از آب افتاده ماهی را
3 چو ماهر کس نشد گم در ره عشقت چه میداند غم بیرهبری و محنت گمکردهراهی را
4 ندانی گر ز حرمان زلال وصل خود حالم بیا بنگر تپان در خاک این لبتشنه ماهی را
1 خوش آن ساعت که یار از لطف گردد همنشین ما را برآید جان و دل ز امید و بیم مهر و کین ما را
2 خوشی و ناخوشی وصل و هجر اوست ما را خوش که گاهی دوست میخواهد چنان گاهی چنین ما را
3 به شکر این که داری جمع ساز و برگ نیکویی تهی دامن مران از خرمنت چون خوشهچین ما را
4 مذاق ما ز شهد وصل شیرین کن بگو تاکی پسندی تلخکام از حسرت این انگبین ما را
1 شب تا سحر تو مست شکر خواب بیخوابیم کشت دور از تو دریاب
2 در وادی عشق ما تشنه مردیم و آنجا چو گوهر هر سنگ سیراب
3 چون راه ما طی گردد که داریم جسمی گران خیز پائی گران خواب
4 شاید که یابیم گوهر فکندیم دل را بدریا تن را بغرقاب
1 دور از توام بجز غم و رنج و ملال چیست باشم بحال مرگ مپرسم که حال چیست
2 گفتم خیال وصل تو دارم بخشم گفت من کیستم که ای تو ترا در خیال چیست
3 در دم بود کشنده دگر از دوا مگو بس کن طبیب درد سر این قیل و قال چیست
4 فریادرس ندیده درین دشت هیچ کس این آه و ناله جرس هرزه نال چیست
1 کی در دل ما جز تو کسی را گذری هست هم یاد تو باشد اگر اینجا دگری هست
2 رو تافتم از دل بسراغ حرم دوست غافل که ازین خانه بآن خانه دری هست
3 در خانه در بسته فانوس بود شمع پروانه دلت خوش که ترا بال و پری هست
4 آن نخل که پروردمش از خون دل خویش بهر دگرانست گر او را ثمری هست