33 اثر از غزلیات در دیوان اشعار مشتاق اصفهانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار مشتاق اصفهانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار مشتاق اصفهانی

1 صبح شد ساقی بشو ز آیینهٔ رو زنگ خواب جام زرین را به دور انداز همچون آفتاب

2 تشنهٔ فیضی منه جام می از کف تا به هم الفت شیر و شکر دارند صبح و ماهتاب

3 زاهد و سجاده تقوی الی یوم النشور دست ما و دامن ساقی الی یوم‌الحساب

4 چهره منما یا مکن منع من از دیدن که هست تشنه‌کامی را نمودن آب و کردن منع آب

1 اگر حرم بود ار دیرخانه خانه تست بهر دری که نهم سر بر آستانه تست

2 چه طایری تو که طوبی سزد که رشگ برد بر آن درخت که بر شاخش آشیانه تست

3 مرا تو مردمک دیده مکش زینهار قدم ز خانه چشمم که خانه خانه تست

4 چه احتیاج بغواصیم درین قلزم مراکه دل صدف گوهر یگانه تست

1 بناله صبحدمم بلبل خوش الحان گفت که از جفای گل آن میکشم که نتوان گفت

2 بگوش جان دلم این نکته دوش پنهان گفت غمیست عشق که نتوان نهفت و نتوان گفت

3 جگر خراش از آن شد صفیر مرغ اسیر که هرچه گفت ز محرومی گلستان گفت

4 حدیث پیک صبا کرد بازم آشفته که گفت قصه زلف تو و پریشان گفت

1 مخوان ز دیرم به کعبه زاهد که برده از کف دل من آنجا به ناله مطرب به عشوه ساقی به خنده ساغر به گریه مینا

2 به عقل نازی حکیم تا کی به فکرت این ره نمی‌شود طی به کنه ذاتش خرد برد پی اگر رسد خس به قعر دریا

3 چو نیست بینش به دیده دل رخ ار نماید حقت چه حاصل که هست یکسان به چشم کوران چه نقش پنهان چه آشکارا

4 چو نیست قدرت به عیش و مستی بساز ای دل به تنگدستی چو قسمت این شد ز خوان هستی دگر چه خیزد ز سعی بیجا

1 غم دل کس به امید چه گوید دل‌ستانش را چرا بلبل خروشد نشنود چون گل فغانش را

2 مکن ای گل جفا با بلبل خود این قدر ترسم رود از باغ و نتوانی تهی دید آشیانش را

3 ندارم گر برش از بوالهوس فرقی عجب نبود که نشناسد ز گلچین هیچ گلبن باغبانش را

4 به کویت گر چنین آشفته می‌گردم مکن منعم دلی گم کرده‌ام اینجا و می‌جویم نشانش را

1 درون غنچه دل خارخاری کرده‌ام پیدا همانا باز عشق گل‌عذاری کرده‌ام پیدا

2 به لب سرچشمه نوشی به قد سرو قباپوشی به تن شایسته بوس و کناری کرده‌ام پیدا

3 ننازم چون به نقش پای او کآمد به بالینم که دشمن‌کورکن مشت غباری کرده‌ام پیدا

4 بری با سبزخطی گر شب و روزی به سر دانی چه خوش روزی چه خرم روزگاری کرده‌ام پیدا

1 شب وصل است و آمد یار غیرش از قفا امشب غم هجران چو فردا خواهد آمد گو بیا امشب

2 تو چون رفتی نه ماهی بی‌رخت نه هفته مانم فراغم میکشد البته یا امروز یا امشب

3 ز هجرت سوختم دیروز و دیشب آه اگر باشم چون دیروز از تو دور امروز و چون دیشب جدا امشب

4 شب هجر است و از اشگ جگر گون تا سحر بی‌او بخون من خفته آیا خفته بی‌من او کجا امشب

1 دلم ز خاک ره آن غیرت پری برداشت ز دستم این گهر افتاد و گوهری برداشت

2 از آن بداغ جنون سرخوشم که نتواند زمانه از سرم این تاج سروری برداشت

3 فغان ز جنس گساد وفا که می‌یابد ز سود آن نظر از قحط مشتری برداشت

4 ز ترک مهر مه من بخواجه ماند که دست از روش بنده‌پروری برداشت

1 تا کی به ما نشینی بیگانه‌وار یارا آخر تفقدی کن یاران آشنا را

2 جانم فدای آن دم کز بعد انتظاری باز آید آشنایی بنوازد آشنا را

3 دستم تو گیر یارب کز رنج خار وادی محمل‌نشین چه داند حال برهنه‌پا را

4 نبود ترا حذر چند از آه دردمندان اندیشه کن که باشد گه‌گه اثر دعا را

1 در چمن جوری که از باد خزان بر گل گذشت انتقام آن ستم باشد که بر بلبل گذشت

2 کرده مرغان چمن را غیرتش آشفته حال بازپنداری صبا بر طره سنبل گذشت

3 زیر آب از گریه‌ام نبود کنون طاق سپهر بارها سیل سرشگم از سر این پل گذشت

4 در چمن آن بلبل افسرده‌ام کز دل مرا برنیامد ناله زاری و فصل گل گذشت

آثار مشتاق اصفهانی

33 اثر از غزلیات در دیوان اشعار مشتاق اصفهانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار مشتاق اصفهانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی