33 اثر از غزلیات در دیوان اشعار مشتاق اصفهانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار مشتاق اصفهانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار مشتاق اصفهانی

1 نگیرد دل قرار از تاب تب بیمار هجران را مگر آن دم که بیند روی جانان و دهد جان را

2 نبودش جا به غیر از دامن یعقوب و حیرانم که یوسف چون کشید آزار چاه و رنج زندان را

3 شمار کشتگان وادی عشق از که می‌آید که در خون کاروانی خفته هر گام این بیابان را

4 شب عاشق بپایان گو میا کز حسرت عشقت ز هم فرقی نباشد صبح وصل و شام هجران را

1 دل داد دامن از کف تا زلف یار خود را هم روز ما سیه کرد هم روزگار خود را

2 چون صید دیده صیاد گیرد دلم تپیدن هرجا که بینم از دور عاشق شکار خود را

3 کس برنداشت هرگز چون نقش پا ز خاکم بر باد دادم آخر مشت غبار خود را

4 از سوز دل چنانم سرگرم در ته خاک کز آه بر فروزم شمع مزار خود را

1 برون قدر من از جرگ گرفتاران شود پیدا که در دوری به یاران قیمت یاران شود پیدا

2 ز جنبش کرد مژگان حال چشمت را بیان اما ز بی‌تابی نبض احوال بیماران شود پیدا

3 به بزم اهل غفلت آنچه دانا می‌کشد داند کسی در جرگ مستان گر ز هشیاران شود پیدا

4 زنند این قوم پر از حق‌پرستی لاف و می‌ترسم که گر کاوند بت از جیب دین‌داران شود پیدا

1 اشکم بود آن گل که گلابش همه خونست چشمم بود آن چشمه که آبش همه خونست

2 آن چشمه بود عشق که آبش همه خونست جامیست محبت که شرابش همه خونست

3 با غیر تو ساغر کشی و من کشم از رشک آن جام لبالب که شرابش همه خونست

4 روید چه گل از گلشن عشق تو که این باغ باغیست که باران سحابش همه خونست

1 ز مه رویان مهی جستم به خوبی آفتاب اما از این دفتر به دستم فردی افتاد انتخاب اما

2 چسان ایمن توان شد از فریب نرگس مستش که خون عاشقان نو شد به تقریب شراب اما

3 نشان هرگز نیابد تشنه از آبی در این وادی گهی از دور بیند موجی از بحر سراب اما

4 به هر کس قسمتی زین کارگه دادند چون مخمل مقرر شد نصیب بخت ما را نیز خواب اما

1 آنکه با من همنشین در عشق جانان من است کیست غیر از دل که آنهم دشمن جان من است

2 نیست با کم از سیه بختی که داغ عشق او روز و شب مهر منیر و ماه تابان من است

3 گشته روزم تیره زان زلف و گواه دعویم خاطر آشفته و حال پریشان من است

4 بندی عشقم چه می‌خوانی ز زندانم به باغ کنج زندان باغ و طرف باغ زندان من است

1 خضاب از خون عاشق کن نگاری کرده‌ام پیدا نگار سر و قد گلعذاری کرده‌ام پیدا

2 بتی من جسته‌ام کز چهره‌اش پیداست نور حق عجب آیینه و آیینه‌داری کرده‌ام پیدا

3 به یک ابرش جهاندن شعله در هر خرمن اندازد ز برق آتش عنان تر شهواری کرده‌ام پیدا

4 خدنگ غمزه سرکش کرده‌ای صیادوش شوخی بت صیدافکن عاشق شکاری کرده‌ام پیدا

1 گشته‌ام از فیض عشق موی به مو دوست دوست این نه بود او منم وین نه منم اوست اوست

2 در دو جهان غیر یار نیست ولی چون کنم چشم خرد مغز را می‌نگرد پوست پوست

3 در تو کشد عاقبت رشته سیر دو کون کوی تو بحرست بحر هر دو جهان جوست جوست

4 چون رخ او بنگرد چشم جهان بین عقل آنچه نقابش خرد کرده گمان روست روست

1 گفتی شویم کی من از او او ز من جدا روزی که تن ز جان شود و جان ز تن جدا

2 خوش آنکه جا کنم ببرت چند سوزدم رشک قبا جدا حسد پیرهن جدا

3 نالان از آن چو مرغ اسیرم که سوزدم هجران گل جدا و فراق چمن جدا

1 عشق آمد و غیر یار نگذاشت آتش اثری ز خار نگذاشت

2 تیغ تو فکند سر ز هر تن یک دوش بزیر بار نگذاشت

3 دل را افسرد آه سردم زاتش گده یک شرار نگذاشت

4 بودم منظور کنج چشمی چشم بد روزگار نگذاشت

آثار مشتاق اصفهانی

33 اثر از غزلیات در دیوان اشعار مشتاق اصفهانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار مشتاق اصفهانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی