ز زلفش تارک جانم بود پیوند از مشتاق اصفهانی غزل 13
1. ز زلفش تارک جانم بود پیوند هر مو را
به صد تیغ جفا نتوان بُرید از هم من و او را
...
1. ز زلفش تارک جانم بود پیوند هر مو را
به صد تیغ جفا نتوان بُرید از هم من و او را
...
1. بامید چه جان از تن برآید ناتوانی را
که گاه مرگ بر بالین نه بیند مهربانی را
...
1. تا کی به ما نشینی بیگانهوار یارا
آخر تفقدی کن یاران آشنا را
...
1. کاش بیرون فتد از سینه دل زار مرا
کشت نالیدن این مرغ گرفتار مرا
...
1. ما حریف غم و پیمانه کشی پیشه ما
دیده ما قدح ما دل ما شیشه ما
...
1. توئی که چاشنی آشتی است جنگ ترا
کشد ز شوق در آغوش شیشه سنگ ترا
...
1. نیست کس به عهد ما یار یار خویش را
دوست خصم جان بود دوستدار خویش را
...
1. برون قدر من از جرگ گرفتاران شود پیدا
که در دوری به یاران قیمت یاران شود پیدا
...
1. دل داد دامن از کف تا زلف یار خود را
هم روز ما سیه کرد هم روزگار خود را
...
1. تو و از ناز سرگرانیها
من از شوق جانفشانیها
...
1. گفتی شویم کی من از او او ز من جدا
روزی که تن ز جان شود و جان ز تن جدا
...
1. بیتو مرگ آسوده سازد اضطراب دل مرا
آنچه گردابست عالم را بود ساحل مرا
...