شبی بر بام ای ماه بلنداختر از مشتاق اصفهانی غزل 287
1. شبی بر بام ای ماه بلنداختر نمیآیی
ز برج طالع ما تیرهروزان بر نمیآیی
...
1. شبی بر بام ای ماه بلنداختر نمیآیی
ز برج طالع ما تیرهروزان بر نمیآیی
...
1. گو در ره عشقم نرسد راهنمائی
کافتادهام و نیست مرا قوت پائی
...
1. ای که از باد صبا بوی کسی میشنوی
بوی جان از دم عیسینفسی میشنوی
...
1. ای که میجویی به خوبی همچو لیلی دلبری
حال مجنون ناید ار لیلی نباشد دیگری
...
1. نه چون سرو است آزادی مرا زین گلشن ای قمری
که دارم چون تو طوق بندگی بر گردن ای قمری
...
1. ز وصل او که من پیوسته میپنداشتم روزی
دلی دارند یاران خوش که من هم داشتم روزی
...
1. من تشنه دشت بیآب بارد مگر سحابی
ورنه کسی نگیرد دست مرا بآبی
...
1. آمدی وصلت به جامم ریخت آب زندگی
رفتی و در ساغرم خون شد شراب زندگی
...
1. چه شد کآتش به جانم از غضب انداختی رفتی
ز چشم افروختی رخ قد به ناز افراختی رفتی
...
1. شنیدم تشنهای جویای آبی
ز سوز دل سرا پا التهابی
...
1. به گلشن بود در پرواز مرغ بند برپایی
سر بندش به دست صید بند بیمدارایی
...
1. زین چه خوشتر که درین معرکه بسمل باشی
نه که حسرتکش یک زخم ز قاتل باشی
...