1 ترک سر کردم ز جیب آسمان سر بر زدم خیمه زین دریا برون آخر چو نیلوفر زدم
2 در هوای گلشن آن مرغ گرفتارم که ریخت در قفس بال و پرم از بسکه بال و پر زدم
3 گر کنشت ار کعبه بود از وی ندیدم فتح باب جز در دل در محبت حلقه بر هر در زدم
4 صبر افزون آفتم شد کشتئی باشم که من غوطه در گل آخر از سنگینی لنگر زدم
1 به عاشق مژدهٔ کامی صبا از وصل جانان بر نوید قطرهای بر تشنهای از آب حیوان بر
2 به وصلت کردهام خو از پی قتلم مکش خنجر اگر خواهی کشی در خاک و خونم نام هجران بر
3 صبا خون شد اسیران قفس را دل ز مهجوری پیامی زین گرفتاران به مرغان گلستان بر
4 تو شمع بزم غیری هر شب و من سوزم از غیرت چه خواهد شد شبی هم با سیهروزی به پایان بر
1 خوش آنکه شمع خلوتم آن سروناز بود وز هر که بود غیر منش احتراز بود
2 سرگرم ناز او همه شب با من وز شوق تا صبح کار من همه عجز و نیاز بود
3 زینسان ز عشق خار نبودم که در برش عشاق را بر اهل هوس امتیاز بود
4 از مهر بود خصم کش و بوالهوس گداز وز لطف دوستپرور و عاشقنواز بود
1 گرفتم ز آشیان پرواز از شوق لب بامش تو پنداری فریب دانهام آورده در دامش
2 محالست اینکه ناکامی برآید ز آسمان کامش که از مینای خالی پر نگردد هیچکس جامش
3 مگیر آسان طریق عشق را کاین ره بود راهی که باید راهرو از سر گذشتن اولین گامش
4 مدار از من دریغ بوسه ز آن لب چه خواهد شد که یکره تلخکامی زین شکر شیرین شود کامش
1 گه مهر گویم گه مهت گه زهره گاهی مشتری اما چو نیکو بنگرم تو از همه بالاتری
2 هر عضوت از عضو دگر باشد بسی زیبندهتر نبود باین خوبی بشر حوری ندانم یا پری
3 ای رشک زیبامنظران برقع ز رخ کن بر کران گردند تا صورتگران شرمنده از صورتگری
4 از دادخواهان بشنوی هر سو فغان هر جاروی دربر قبای خسروی بر سر کلاه سروری
1 خوشا فصل گل و عهد جوانی خصوص آغاز صبح زندگانی
2 مغنی دلکش و ساقی پریوش قدح لعلی و صهبا ارغوانی
3 مهش برده ز مهر عالم افروز سبق از راه و رسم مهربانی
4 بقامت غیرت سرو زمینی بصورت رشک ماه آسمانی
1 ار مهر و وفا تو هرچه داری با دوست نداری ارچه داری
2 دین و دل و جان ماست بهرت تا زین همه چشم بر چه داری
3 از جور تو فارغند اغیار با ما داری تو هرچه داری
4 مستی و کشیده تیغ مشتاق حیران که تو در نظر چه داری
1 برق جهانسوز حسن آنرخ افروخته مشعله افروز عشق آه من سوخته
2 جامه دیبا بود خاصه مه طلعتان پوشش ما از جهان بس نظر دوخته
3 سینه نگیرد فروغ از دل بیسوز عشق انجمن افروز نیست شمع نیفروخته
4 من بتو خو کردهام چون ز تو نالم که هست با ستم خواجه خوش بنده آموخته
1 نمیدانم چو رفتی از قفا بینی به کس یا نه مرا هست ای خدنگ جسته میل باز پس یا نه
2 جهاندی رخش و رفتی هست آیا در دلت میلی که هم از نیمهره کردی عنان تاب فرس یا نه
3 درای ناقهات گردد چو گرم ناله میافتی به یاد نالهام از ناله زار جرس یا نه
4 به منزل هیچ میگویی چشد آن را که ماند از من به رنگ نقش پا در گام اول بازپس یا نه
1 به گلشن بود در پرواز مرغ بند برپایی سر بندش به دست صید بند بیمدارایی
2 بهر گلبن که افتادی گذار او به صد حسرت برآوردی ز جان خسته آه جسمفرسایی
3 رسانید این سخن کز دل اسیران را گشاید خون به گوش او ز هر شاخی چو طوطی مرغ گویایی
4 که پرواز گلستانت مبارک ای که عمری شد مقید گشته از مرغان گلشن کرده تنهایی