به توان گفتن کدامین از مشتاق اصفهانی غزل 263
1. به توان گفتن کدامین عضو از اعضای تو
خوبتر از یکدگر باشند سرتا پای تو
...
1. به توان گفتن کدامین عضو از اعضای تو
خوبتر از یکدگر باشند سرتا پای تو
...
1. به کف پیاله به گلشن روم چسان بیتو
چه خون چه باده چه گلخن چه گلستان بیتو
...
1. نی طاقت وصلت مرا نه صبر در هجران تو
وصلت بلا هجرت بلا ای من بلاگردان تو
...
1. هر سحر غلتم در خون از نسیم کوی تو
چون نغلتاند به خون ما را که دارد بوی تو
...
1. میرم چو ز من دور شود آن بت دلجو
ربط تن و جانست بهم ربط من و او
...
1. ای صبا صبحدم چونرسی سوی او
حال من عرضه ده با سگ کوی او
...
1. نمیدانم چو رفتی از قفا بینی به کس یا نه
مرا هست ای خدنگ جسته میل باز پس یا نه
...
1. چو ماه چارده دارم نگاری چاردهساله
که رخسارش بود ماه و خطش بر گرد مه هاله
...
1. برق جهانسوز حسن آنرخ افروخته
مشعله افروز عشق آه من سوخته
...
1. دلم را یار پیش ما شکسته
بپای گلبن این مینا شکسته
...
1. ندانم میکنی گاهی به غربت یاد من یا نه
به خاطر آیدت زین مانده بیکس در وطن یا نه
...
1. به غربت یوسف من به زندان وطن مانده
پسر گم کردهای در گوشه بیتالحزن مانده
...