گر ز تن جانم و از سینه از مشتاق اصفهانی غزل 251
1. گر ز تن جانم و از سینه دل آید بیرون
تخم مهرت کیم از آب و گل آید بیرون
...
1. گر ز تن جانم و از سینه دل آید بیرون
تخم مهرت کیم از آب و گل آید بیرون
...
1. شبی روز منست ای از تو روشن چشم داغ من
که گردی انجمن افروز من چشم چراغ من
...
1. بود روز و شبم تا کی سیاه از دود آه من
برآ رخشنده خورشید من و تابنده ماه من
...
1. مکن از حرف دشمن بیوفا ترک وفاداران
نه یار است آنکه از حرف غرض کو رنجد از یاران
...
1. ای ز جورت دل عشاق بخون غوطهزنان
لالهزاری سر کوی تو ز خونین کفنان
...
1. حاشا که زنده مانم از جور غیر و جانان
شمعی بگو چه سازد با آستین فشانان
...
1. خوشاب بزمی که سرخوش از شراب صحبت جانان
برقص آیم چو مستان دستکوبان پایافشانان
...
1. تا چند بکویش ایستم من
پندارد یار نیستم من
...
1. از آن تنها کند پرخون دل من
که هر دل را نخواهد چون دل من
...
1. زندگر تیغ و ریزد خون من عین مراد است این
خوشم با جور ظلم او که عدلست آن و داد است این
...
1. بیتو کوشم در فنای خویشتن
تیشهام اما بپای خویشتن
...
1. زآنکو نروم بلبلم و جای منست این
خلدوسر کویت قفس است آن چمنست این
...