33 اثر از غزلیات در دیوان اشعار مشتاق اصفهانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار مشتاق اصفهانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار مشتاق اصفهانی

1 دلم جای غم جانانه کردند مقام گنج در ویرانه کردند

2 ز چشم ساقیم دیوانه کردند سیه مستم ازین پیمانه کردند

3 کجا شایسته دام است مرغی که صیدش از فریب دانه کردند

4 خراب از ساغر عشقند کونین چه می یارب درین پیمانه کردند

1 دیدم من از پهلوی دل از بس جفا خون کردمش وآنگاه در عشق بتان از دیده بیرون کردمش

2 چون قطره‌ای نبود نصیب از چشمه وصلت مرا زین پس من و چشم تری کز گریه جیحون کردمش

3 هرگز نشد استد مرا از چشمه دل جوش خون رفت اندکی تا کم شود از کاوش افزون کردمش

4 در عهد من یکدل مجو خرم به گیتی کز غمت هرجا دل شادی بود از ناله محزون کردمش

1 گرنه از وصل تو در هجر گهی یاد کنم بچه تقریب دگر خاطر خود شاد کنم

2 کودک مکتب عشقم بجفا خوش دارم هرگز اندیشه کی از سیلی استاد کنم

3 گر ز جور تو خموشم ز شکیبائی نیست نیست آن قوتم از ضعف که فریاد کنم

4 من نه آنم که بود طالع وصل تو مرا از نگاهی بخیالی دل خود شاد کنم

1 دیدی آخر آنچه با من طالع ناساز کرد یار را از من مرا از یار غافل باز کرد

2 میسرودم بر گلی یکچند همچون بلبلی ناگهان برگ سفر آن گل ز گلشن باز کرد

3 سخت‌گیریهای هجرش بر فشار طایرم آشیان را تنگ‌تر از چنگل شهباز کرد

4 بار بستم منهم از گلشن به چشم حسرتی گزنم خون جگر نتوانش از هم باز کرد

1 آن خط چون سبزه به بین آن رخ چون لاله نگر هاله نگر ماه ببین ماه ببین هاله نگر

2 ژاله فشان از عرق آن عارض چون لاله نگر ژاله نگر لاله ببین لاله ببین ژاله نگر

3 رفت و کنون شام و سحر تا در او از دل من آه پی آه روان ناله پی ناله نگر

4 گرشب غم زانچه کشم آگهیت نیست بیا شمع صفت آه مرا اشک ز دنبال نگر

1 نه اکنون مست نازت ای بت نامهربان دیدم تو را تا دیدم از جام تغافل سرگران دیدم

2 چسان باشم رهین منت لطفت کجا از تو بجز آزار جهان هرگز من آزرده جان دیدم

3 بخصمی چون تو عهد دوستی بستم سزاوارم که زارم کشتی و خود را بکام دشمنان دیدم

4 جز این کز حسرت بوس و کنارت پیر گردیدم چه برخورداری از وصل تو ای نخل جوان دیدم

1 چو شمعم کشت و آسوده ز آه شعله بار خود جز این نبود گر آخر یار‌ی‌ای دیدم ز یار خود

2 به خون خود ز تیرش غلتم و شادم به امیدی که آید آن شکارافکن به سر وقت شکار خود

3 بس است امیدگاه من جفا ترسم بدل سازی به ناامیدی امید دل امیدوار خود

4 ز تاراج خزانم نیست پروا خاربن باشم چه گل در باردارم تا بلرزم بر بهار خود

1 با بلبل مسکین گل و بیداد و دگر هیچ وز زحمت گل بلبل و فریاد و دگر هیچ

2 مرغان چمن حلقه به گرد گل و نسرین مرغ قفس و صحبت صیاد و دگر هیچ

3 آن شمع سر صحبت پروانه ندارد کاهی کند از سوختگان یاد و دگر هیچ

4 من کودک عاشق ستم مکتب عشقم دارم هوی سیلی استاد و دگر هیچ

1 می‌کشم جوری از آن نرگس فتان که مپرس می‌خورم خونی از آن غنچه خندان که مپرس

2 آه از محنت هجر تو که حالی دارم روز وصل تو بیاد شب هجران که مپرس

3 کرده پابست قفس الفت صیاد مرا ورنه هست آنقدرم ذوق گلستان که مپرس

4 گفتمش صبر ز بیداد تو ورزم تا کی گفت اگر هست ترا حوصله چندان که مپرس

1 من و پاس تیر جفای او که مباد بر جگری رسد که ز غیرتم کشد آن ستم که ز دوست بر دگری رسد

2 طلبی نگین وصال او بکف اینقدر ز چه مدعی گهری چنین نه‌سزا بود که بچون تو بد گهری رسد

3 همه بلبلان و سرود خوش من و ناله‌ای که درین چمن ز سرایتش دو سه قطره‌ای ز دلی بچشم تری رسد

4 بنشان ز بوسه آتش دل تشنه کام وصال خود چه زیان دجله ز قطره‌ای که بآتشین جگری رسد

آثار مشتاق اصفهانی

33 اثر از غزلیات در دیوان اشعار مشتاق اصفهانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار مشتاق اصفهانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی