یارا کجا یاران کنند از مشتاق اصفهانی غزل 239
1. یارا کجا یاران کنند آزار یاران بیش از این
دشمن نهای خصمی مکن با دوستداران بیش از این
...
1. یارا کجا یاران کنند آزار یاران بیش از این
دشمن نهای خصمی مکن با دوستداران بیش از این
...
1. شدی تو گلبن ناز از کنار سوختگان
خزان چو شمع سحر شد بهار سوختگان
...
1. چشم دام تو پر از خون دل از زاری من
تو ز من فارغ و از رنج گرفتاری من
...
1. چون نخواهی نفسی کرد نگهداری من
چیست سعی اینقدر از بهر گرفتاری من
...
1. شب هجران سرآمد آمدی روز وصالست این
من و وصل تو میبینم بخوابت یا خیالست این
...
1. عاقل کجا و بر سر دنیا گریستن
امروز باید از غم فردا گریستن
...
1. لطف از اول داشت یار من به من
زآن سبب نگذاشت کار من به من
...
1. به سپهر بر شده ما ز عشق و طلب کنی تو ز مالشان
به زمین ز بیخردی مجو پی توسن فلک ابرشان
...
1. گشت یارم یار غیر آئین یاری را ببین
شد بدشمن دوست رسم دوستداریرا ببین
...
1. کشد گر هر دمم صدبار افزون کن خدای من
بمن جور و جفای او باو مهر و وفای من
...
1. یکره ز وصل خویش مرا بهرهمند کن
اغیار را بر آتش غیرت سپند کن
...
1. دلم افسرده آه سرد من بین
ز بیدردی بدردم دردمن بین
...