گرنه از وصل تو در هجر از مشتاق اصفهانی غزل 216
1. گرنه از وصل تو در هجر گهی یاد کنم
بچه تقریب دگر خاطر خود شاد کنم
...
1. گرنه از وصل تو در هجر گهی یاد کنم
بچه تقریب دگر خاطر خود شاد کنم
...
1. دامن خویش ز خون مژه گلشن کردم
از فراق تو چه گلها که بدامن کردم
...
1. بی تو بتان را چه سرور ای صنم
بتکده را بی تو چه شور ای صنم
...
1. ای کس من در جهان گر جز تو کس میداشتم
شِکوه میکردم ز جورت تا نفس میداشتم
...
1. نه اکنون مست نازت ای بت نامهربان دیدم
تو را تا دیدم از جام تغافل سرگران دیدم
...
1. دلی سرگرم شوق از جلوه مستانهای دارم
ز شمع قامتی آتش بجان پروانهای دارم
...
1. جهان روشن ز مهر عالمافروزی که من دارم
دلی تاریکتر از شب بود روزی که من دارم
...
1. بجان ز اندیشه غیرآمدم ز آن انجمن رفتم
بیاران صحبت او باد ارزانی که من رفتم
...
1. چه میکردم گر از کف دامن وصلت نمیدادم
پریزادی تو دیوان از پِیَت من آدمیزادم
...
1. شه من ترا نشان نه که من گدات جویم
همه حیرتم ندانم ز که و کجات جویم
...
1. جنوم را فزود از بسکه آن رفتار و قامت هم
نمیگنجد درین صحرا به صحرای قیامت هم
...