چه خوش بودی نبودی گر از مشتاق اصفهانی غزل 227
1. چه خوش بودی نبودی گر ز من دور اینقدر یارم
فراچون داشتی گوشی شنیدی ناله زارم
...
1. چه خوش بودی نبودی گر ز من دور اینقدر یارم
فراچون داشتی گوشی شنیدی ناله زارم
...
1. تو در غربت من آرام از غمت چون در وطن گیرم
مگر میرم ز هجران تو و جا در کفن گیرم
...
1. ربود دوش چنان باده وصال تو هوشم
که تا صباح قیامت خراب باده دوشم
...
1. چو فارغ در گرفتاری ز جور خار و خس باشم
همان بهتر که در گلشن نباشم در قفس باشم
...
1. هم اول کاش از کویت من افکار میرفتم
چو میرفتم زا جورت آخر و ناچار میرفتم
...
1. دم مردن از آن با غیر یار آمد به بالینم
که میخواهد به صد تلخی برآید جان شیرینم
...
1. خوش آنکه با تو یکشب در باغ خفته باشم
چون بشکفد سحر گل منهم شکفته باشم
...
1. دلم دارد هوای دام جان هم
که بر من باغ تنگ است آشیان هم
...
1. نه بهر آنکه با من بر سر جنگ است مینالم
دلم از صلح او با مدعی تنگست مینالم
...
1. خوش آنکه بیتو دامن بر جسم و جان فشانم
از خویش گرد هستی دامن فشان فشانم
...
1. ای از ازل ز عشق تو آشفته کار من
هم روز من سیه ز تو هم روزگار من
...
1. چشمم سفید شد به رهت گلعذار من
بود این شکوفهی شجر انتظار من
...