میکشم جوری از آن نرگس از مشتاق اصفهانی غزل 192
1. میکشم جوری از آن نرگس فتان که مپرس
میخورم خونی از آن غنچه خندان که مپرس
...
1. میکشم جوری از آن نرگس فتان که مپرس
میخورم خونی از آن غنچه خندان که مپرس
...
1. بنگر آن لبهای میگون وز خمار ما مپرس
وآن گل رو را ببین وز خارخار ما مپرس
...
1. من آن صیدم که گفت آهسته چون میبست صیادش
که خون میریزمش اما نخواهم کرد آزادش
...
1. گرفتم ز آشیان پرواز از شوق لب بامش
تو پنداری فریب دانهام آورده در دامش
...
1. دیدم من از پهلوی دل از بس جفا خون کردمش
وآنگاه در عشق بتان از دیده بیرون کردمش
...
1. دلزارم به این زاری که مینالد ز آزارش
دل خارا شود خون شنود گر ناله زارش
...
1. بتی کز صحبتم گیرد ملالش
چه سازم گر نسازم با خیالش
...
1. جز آنکه برد چو شمعت شبی بخانه خویش
کدام مرغ زد آتش بآشیانه خویش
...
1. جز آنکه کرد ز عشقت خراب خانه خویش
کدام مرغ ز هم ریخت آشیانه خویش
...
1. از اشک و آه دایم در عشق آن پریوش
چشم و دلیست ما را لبریز آب و آتش
...
1. گرفتم آمد آن سرو قباپوش
کیم از سرکشی آید در آغوش
...
1. از تف هجران او هرگز نیاسودم چو شمع
داشتم آتش به سر زین داغ تا بودم چو شمع
...