33 اثر از غزلیات در دیوان اشعار مشتاق اصفهانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار مشتاق اصفهانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار مشتاق اصفهانی

1 دلم کز آتش جان‌سوز غم نخواهد ماند بمن نماند و بدلدار هم نخواهد ماند

2 بساز با لب خشک و نه قطره جوی نه بحر که در محیط جهان بیش و کم نخواهد ماند

3 حذر ز آتش آهم که افکند کز تاب به بحر در جگر بحرنم نخواهد ماند

4 بمحفل تو عزیزان چنین شوند ارخار کسی ز محترمان محترم نخواهد ماند

1 شام شد زلف سیاه تو به یادم آمد گشت طالع مه و ماه تو به یادم آمد

2 دوش در بادیه رم کرده غزالی می‌گشت گردش چشم سیاه تو به یادم آمد

3 بر سر شاخ کله گوشه گل باد شکست شکن طرف کلاه تو به یادم آمد

4 خنجر غرقه به خون در کف مستی دیدم تیغ خون‌ریز نگاه تو به یادم آمد

1 نه ز آب و گلت ای نخل جوان ساخته‌اند که سراپای تو از روح روان ساخته‌اند

2 بر لب چشمه چشمم به تفرج به نشین کآب این چشمه برای تو روان ساخته‌اند

3 من کجا صبر کجا بی‌تو که درد و غم هجر دل و جانم تهی از تاب و توان ساخته‌اند

4 پیرم وز این طلبم وصل جوانان کین قوم داده یک بوسه و صد پیر جوان ساخته‌اند

1 زحی لیلی از ناز بیرون نیاید ورآید بسر وقت مجنون نیاید

2 نگهداری کس ز گردون نیاید که ضبط می از جام وارون نیاید

3 گرفتم نگریم ز جور تو اما نه زخمیست زخمم کز و خون نیاید

4 کسیرا که عشق تو دیوانه سازد علاجش ز عقل فلاطون نیاید

1 گرنه ز بیوفایی گل یاد میکند بلبل بباغ بهر چه فریاد میکند

2 ما را ز ما خرید و ملولیم ما که او هر بنده که میخرد آزاد می‌کند

3 آنم به بی‌ستون محبت که ناخنم در دست کار تیشه فرهاد میکند

4 روزی به دام افتد و از دیده‌اش رود خونی که صید در دل صیاد میکند

1 نیست وقتی که مرا جان بر جانان نشود چون شود در بر جانان ز دل و جان نشود

2 نه بزرگیست بدولت که همه عالم را آرد ار زیر نگین دیو سلیمان نشود

3 گفتیم مرگ بود چاره هجران ترسم جان سختی دهم و مشکلم آسان نشود

4 نبودش تنگ دل عشق شکفتن ورنه غنچه‌ای نیست درین باغ که خندان نشود

1 خوبان سزد که پنجه بخونم فرو کنند هرچند میکنند نکویان نکو کنند

2 مردم چو در خمار چه حاصل پس از وفات خاک مرا از اینکه قدح یا سبو کنند

3 این رسم و راه حق‌طلبانست کاین گروه پوشند چشم و گمشده را جستجو کنند

4 منت چرا ز بخیه کشم بهر چاک دل کین چاک سینه نیست که او را رفو کنند

1 تا کوی تو بی‌رهبری و راهبری چند رفتم ز پی ناله خونین جگری چند

2 یک دوزخ و نیک و بد ازو در حذر ای وای ریزد اگر از شعله آهم شرری چند

3 از خیل اسیران کهن نیستم اما روزی زده‌ام در قفسی بال و پری چند

4 شد وصل بتان قسمتم از ترک دل و دین دادم خزفی چند و خریدم گهری چند

1 یار یار امروز یاری نیست یاران را چه شد کس بکس مهری ندارد دوستداران را چه شد

2 دجله‌ها خشگید و از دریا بخاری برنخواست کشت عالم زرد گشت ابر بهاران را چه شد

3 هیچ کس زین دوستان ظاهری نبود که نیست دوستی دشمن بباطن دوستداران را چه شد

4 کس نمیآرد بجولان رخش در میدان عشق مانده است این عرصه خالی شهسواران را چه شد

1 خواهد آورد خط و ترک جفا خواهد کرد گر کند عمر وفا یار وفا خواهد کرد

2 خواهد از سرکشی آن گلبن ناز آید باز رحم بر بلبل بی‌برگ‌ونوا خواهد کرد

3 خواهد از رشته کارم گره از لطف گشود چاره عقده‌ام آن عقده‌گشا خواهد کرد

4 خواهد افتاد در اندیشه ناکامی من کامهای دلم از لطف روا خواهد کرد

آثار مشتاق اصفهانی

33 اثر از غزلیات در دیوان اشعار مشتاق اصفهانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار مشتاق اصفهانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی