دل بیقرار عاشق نفسی از مشتاق اصفهانی غزل 168
1. دل بیقرار عاشق نفسی قرار گیرد
که تو در کنارش آئی وز خود کنار گیرد
...
1. دل بیقرار عاشق نفسی قرار گیرد
که تو در کنارش آئی وز خود کنار گیرد
...
1. دلم جای غم جانانه کردند
مقام گنج در ویرانه کردند
...
1. مگو عشاق را وقتی دلی بود
کجا دل عقده بس مشکلی بود
...
1. سرودم را بجرگ بلبلان رنگ دگر باشد
که من مرغ دگر آهنگم آهنگ دگر باشد
...
1. چون ساغر می بدست گیرد
دل از کف هر که هست گیرد
...
1. عید آمد و کار خوش نباشد
جز صحبت یار خوش نباشد
...
1. کی بود اینکه مدت فرقت یار بگذرد
صبح وصال دم زنداین شب تار بگذرد
...
1. در طلبت ساز و برک راه ندارد
هرکه بچشم و دل اشگ و آه ندارد
...
1. از باد زلف تو چو شکن درشکن شود
یارب مباد اینکه دلم بیوطن شود
...
1. دلت شکست دلم را دگر چه خواهد کرد
بشیشه سنگ ازین بیشتر چه خواهد کرد
...
1. زآن مبتلای هجرت عشرت طلب نباشد
کز پی شب غمت را روز طرب نباشد
...
1. نیست وقتی که مرا جان بر جانان نشود
چون شود در بر جانان ز دل و جان نشود
...