1 دارم دلی صد بحر خون زان تیر مژگان در بغل هر دم هزارش موجه و هر موجه طوفان در بغل
2 خوش میطپد در بر دلم پیکی همانا میرسد پیغام دلبر بر لب و مکتوب جانان در بغل
3 خوش آنکه با آن مهشبی گلدشت مهتابی کند پیمانهاش در آستین میناش پنهان در بغل
4 گیرم همه آغوش شد چون هاله سر تاپای من کو طالعی کاید مرا آن ماه تابان در بغل
1 به هر کام غیر آن شیرینسخن میپرورد از سخن شهدی که در کنج دهن میپرورد
2 به هر آغوش رقیب آن سیمتن میپرورد سیم خامی کاندرون پیرهن میپرورد
3 ریزد از هم آشیانها را چمن پرا چرا گر چمن را بهر مرغان چمن میپرورد
4 گر فلک تاری ز گیسویت برد کی بعد از این ناله را در ناف آهوی ختن میپرورد
1 عزیزش دار چون گل هرچه در چشم تو خار آید بجای خویش اگر سنگست اگر گوهر بکار آید
2 چه حاصل گر برون آید ز صد گرداب آن کشتی که در گل مینشیند از میان تا برکنار آید
3 بود کشت محبت را چه خاک تلخ حیرانم که گر کارند آنجا نیشکر حنظل ببار آید
4 من آن مرغم که سر در زیربال و پرزدل گیری برون نارم رود گر صد خزان و صد بهار آید
1 دولت فقر آفت زوال ندارد ای خنک آنکس که ملک و مال ندارد
2 گریه بود ترجمان آنکه زبانی پیش تو هنگام عرض حال ندارد
3 چشم تر است آبیار کشت محبت مزرع ما بیم خشک سال ندارد
4 بوالهوس است آنکه گاه عرض تمنا پیش نکویان زبان لال ندارد
1 گفتم ز صبر کار بسامان شود نشد طالع بحکم و بخت به فرمان شود نشد
2 یا آنکه ترک او بجفا دل کند نکرد یا آنکه اوز کرده پشیمان شود نشد
3 با جان ز دام کفر خط او رهد نرست یا آن فرنگزاده مسلمان شود نشد
4 یا همچو شمع آتش هجرت کشد نکشت یا گلخن فراق گلستان شود نشد
1 ز خیلی کجا چون تو شاهی برآید ز بامی کجا چون تو ماهی برآید
2 بود سرکش از کاکلی دود آهم که گاهی ز زیر کلاهی برآید
3 جز این کافتد از عاجزی در کمندی ز صیدی چه در صیدگاهی برآید
4 ز تو کامران غیر و ما و نگاهی که از کنج چشم تو گاهی برآید
1 به پایت دوش میافتاد گاهی راست گاهی کج مگر زلف تو بود از باد گاهی راست گاهی کج
2 چمد از آهم آن سروسهی بالا که میگیرد به تحریک صبا شمشاد گاهی راست گاهی کج
3 نباشد ز آتش آهش عجب در کندن خارا که گردد تیشه فرهاد گاهی راست گاهی کج
4 اگر باشد وقوف از نیک و بد معمار گردون را گذارد پس چرا بنیاد گاهی راست گاهی کج
1 عالم خراب از نگه میپرست تست زآن می فغان که در قدح چشم مست تست
2 سررشته تپیدن دل نیست در کفم چون نبض اضطراب و سکونم به دست تست
3 من با تو همچو شاخ درختم یکی به دار دست از شکستنم که شکستم شکست تست
4 من در خمار حسرت یک بوسه و مدام لب جام باده را به لب میپرست تست
1 کسیکه دور شدت چون ز آستان میرد به آنکه بر درت از جور پاسبان میرد
2 شهید میرد اسیر قفس چه رشک برد بطایری که چو میرد در آشیان میرد
3 کسیکه زنده عشقست جاودان باقیست وگرنه دارد اگر صدهزار جان میرد
4 زبس بمرغ چمن هجر گل بود دشوار بهار ناشده آن به که در خزان میرد
1 از آن غم را دل ما خانه باشد که آن جغد است و این ویرانه باشد
2 بمن شد آشنا ناآشنائی که از هر آشنا بیگانه باشد
3 نیم مرغی که در دام تو او را خیال دام و فکر دانه باشد
4 کجا جویم می وصلت که این می نه در مینا نه در پیمانه باشد