خون ازین غم سزد از دیده از مشتاق اصفهانی غزل 180
1. خون ازین غم سزد از دیده بسمل برود
که بحسرت نگران باشد و قاتل برود
...
1. خون ازین غم سزد از دیده بسمل برود
که بحسرت نگران باشد و قاتل برود
...
1. صفای حسن بدیدن نمیشود آخر
گل بهشت بچیدن نمیشود آخر
...
1. شود دگر گم دلم در کوی محنت خانهای کمتر
نباشیم ارمن و دل جغدی و ویرانهای کمتر
...
1. جهان را سیل اشکم گر برد ویرانهای کمتر
وگر نگذارد از من هم اثر دیوانهای کمتر
...
1. آن خط چون سبزه به بین آن رخ چون لاله نگر
هاله نگر ماه ببین ماه ببین هاله نگر
...
1. به عاشق مژدهٔ کامی صبا از وصل جانان بر
نوید قطرهای بر تشنهای از آب حیوان بر
...
1. ز خود بریدم و ترک تو مشکلست هنوز
هلاک گشتم و داغ تو در دلست هنوز
...
1. جادربر من کرده نگاری نه و هرگز
در دامن من افتاده شکاری نه و هرگز
...
1. گیرم که بر آن عارض گلگون نگرد کس
محرومی حسرت نگران چو نگرد کس
...
1. ماه من مهرپروری که مپرس
شاه من دادگستری که مپرس
...
1. آن باده که باید لب از او تر نکند کس
از شیشه همان به که بساغر نکند کس
...
1. نیست بیجا نالهام از تنگی جا در قفس
مرغیم کافتاده از دامان صحرا در قفس
...