خوبان سزد که پنجه بخونم از مشتاق اصفهانی غزل 156
1. خوبان سزد که پنجه بخونم فرو کنند
هرچند میکنند نکویان نکو کنند
...
1. خوبان سزد که پنجه بخونم فرو کنند
هرچند میکنند نکویان نکو کنند
...
1. آنان که می طلب زخم آرزو کنند
خون جای باده غنچه صفت در سبو کنند
...
1. عاشق ز دل و جان چه خبر داشته باشد
سرگشته ز سامان چه خبر داشته باشد
...
1. پی چه گلبن بختم گل مراد دهد
که تا دهد فلکش چیند و بباد دهد
...
1. گرنه ز بیوفایی گل یاد میکند
بلبل بباغ بهر چه فریاد میکند
...
1. هرگز ای گل از تو بلبل شیوه یاری ندید
مدعی جز عزت و عاشق بجز خواری ندید
...
1. زحی لیلی از ناز بیرون نیاید
ورآید بسر وقت مجنون نیاید
...
1. خوش آن گروه که در بررخ جهان بستند
زکاینات بریدند و در تو پیوستند
...
1. گردم بسر کویت دیوانه چنین باید
سرگشته یک شمعم پروانه چنین باید
...
1. به رخ صد پرده آن پیدا و پنهان در نظر دارد
ولی چون غنچه در هر پردهای رویی دگر دارد
...
1. باز چه شد که با من او هیچ سخن نمیکند
ور گله ازو کنم گوش به من نمیکند
...
1. گشت مرغی زخمی تیری دلم آمد به یاد
طایری غلتید در خون بسملم آمد به یاد
...