33 اثر از غزلیات در دیوان اشعار مشتاق اصفهانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار مشتاق اصفهانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار مشتاق اصفهانی

1 گرفتم آمد آن سرو قباپوش کیم از سرکشی آید در آغوش

2 به عمری یاد کن یک ره کسی را که از یادش نه‌ای هرگز فراموش

3 فریب زاهدان را کوچه‌ای هست که در هر گام او چاهی است خس‌پوش

4 کجا خصمی به خصم آئین مردیست اگر دشمن خورد خونت بگو نوش

1 ای کس من در جهان گر جز تو کس می‌داشتم شِکوه می‌کردم ز جورت تا نفس می‌داشتم

2 از کمین برخواست صیاد وز ره برچید دام ز آشیان ای کاش راهی در قفس می‌داشتم

3 نالهٔ من بس ضعیف و محمل او دور کاش جا به پای ناقه‌اش همچون جرس می‌داشتم

4 کی به رندی می‌زدم از شحنه‌ام گر بود باک می نمی‌خوردم اگر بیم از عسس می‌داشتم

1 دلت شکست دلم را دگر چه خواهد کرد بشیشه سنگ ازین بیشتر چه خواهد کرد

2 در آن محیط که مرگ آب زندگی باشد بغرقه خصمی موج خطر چه خواهد کرد

3 چه باکش از ستمت جان بلب رسیده هجر جفای تیغ بشمع سحر چه خواهد کرد

4 درین قفس که ازو نیست ممکن آزادی بما شکستگی بال و پرچه خواهد کرد

1 قاصدی باز آمد و حرفی ز جائی می‌زند سوخت از شوقم که حرف آشنائی می‌زند

2 چون به صیدی غمزه‌ات تیر جفایی می‌زند ناوک رشگی بجان مبتلائی می‌زند

3 چاره‌ام مر گست در بحر غمت از اضطراب نسپرد تا غرقه جان را دست و پائی می‌زند

4 من خموشم در سر کویت ز بیم مدعی ورنه هر مرغی بگلزاری نوائی می‌زند

1 به لب صدبار جانم در رهش گر ز انتظار آید از آن خوش‌تر که همراه رقیب آن گل‌عذار آید

2 به کف دامانش آوردم به صد سعی و رها کردم ز دستم جز به هم سودن بگو دیگر چه کار آید

3 غباری هرکجا از دور بینم پیش ره گیرم به امیدی که از دنبال گرد آن شهسوار آید

4 نرفتم یک ره از کوی تو خوشدل باشم آن عاشق که هربار از نخست آزرده‌تر از کوی یار آید

1 خونم نریزد، آن غمزهٔ مشکل صیاد زیرک، من صید غافل

2 از قرب جانان، ما را چه حاصل بحرش در آغوش، لب تشنه ساحل

3 خیزد چه در عشق، از دست و پایی کان مانده بر سر، این رفته در گل

4 خنجر کشیده، حشمت ز مژگان جان‌ها تپیده، در خون چو بسمل

1 در محفلت ز خون دل از بس لبالبم فرقی ندارد از قدح باده قالبم

2 تا کرد توبه از لب ساغر جدا لبم ماند از نوای عشق زهی بینوا لبم

3 مگشا لبم بشکوه که در گلستان عشق از دل چو غنچه لخت جگر چیده تا لبم

4 بیگانه خوشتر است ز شادی غمین عشق هرگز بخنده گو نشود آشنا لبم

1 یارم بکنار امشب آمد جانی ز نوم به قالب آمد

2 بازآ که چو ساغر پر از می جانم ز غم تو بر لب آمد

3 وصل تو بهجر شد مبدل روزم رفت وز پی شب آمد

4 از سوز غمت فغان که دوزخ یک شعله ز تاب این تب آمد

1 بجان ز اندیشه غیرآمدم ز آن انجمن رفتم بیاران صحبت او باد ارزانی که من رفتم

2 مکافات شکفتن نیست آسان عاقبت دیدی که چون گل زین گلستان رفتم و خونین کفن رفتم

3 بسر در غربت آمد عمرم و نامد برم پیکی مگر یکبارگی از یاد یاران وطن رفتم

4 روم گفت از برت بیخود فتادم زین سخن بنگر که او نارفته من رفتم ولی از خویشتن رفتم

1 جز آنکه برد چو شمعت شبی بخانه خویش کدام مرغ زد آتش بآشیانه خویش

2 بسر رسید شب هستیم ز قصه هجر شدم بخواب عدم آخر از فسانه خویش

3 نباشدش اثری اشک من چسان آرم بدام خویش تو را از فریب دانه خویش

4 بیار سوز دلم گوید آه گرم بس است زبان خویش چو آتش مرا زبانه خویش

آثار مشتاق اصفهانی

33 اثر از غزلیات در دیوان اشعار مشتاق اصفهانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار مشتاق اصفهانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی