1 ز حجاب عشق خون شد جگرم کنم چه چاره که تو در کنارم و من ز تو مانده بر کناره
2 گر از الفت دل تو شکند دلم چه حیرت که دل من آبگینه دل تست سنگ خاره
3 نگری باشک گرمم چو بچشم کم نظرکن که بخرمن که آتش نگرفت از این شراره
4 شمرد چسان برت کس غم بیشتر ز پیشم که فزون ز هر حسابست و برون ز هر شماره
1 بجان ز اندیشه غیرآمدم ز آن انجمن رفتم بیاران صحبت او باد ارزانی که من رفتم
2 مکافات شکفتن نیست آسان عاقبت دیدی که چون گل زین گلستان رفتم و خونین کفن رفتم
3 بسر در غربت آمد عمرم و نامد برم پیکی مگر یکبارگی از یاد یاران وطن رفتم
4 روم گفت از برت بیخود فتادم زین سخن بنگر که او نارفته من رفتم ولی از خویشتن رفتم
1 به توان گفتن کدامین عضو از اعضای تو خوبتر از یکدگر باشند سرتا پای تو
2 بر نتابد رنگ شرک مدعی عشق غیور بر سر آن کوی جای ما بود یا جای تو
3 رخ بپایت سوده جا دارد کشد هر دم بخاک افسر خورشید را از رشک نقش پای تو
4 جای نازت با رقیبان است هر دم صد نیاز هست گویا خاصه از بهر من استغنای تو
1 زآنکو نروم بلبلم و جای منست این خلدوسر کویت قفس است آن چمنست این
2 یاقوت سرشکم خورد از جای دگر آب نه لعل بدخشان نه عقیق یمن است این
3 چشمان تو کز باده نازند سیه مست آهوی خطا ان و غزال ختن است این
4 دیریست بجوش آمده از مهر تو مگذر از نشاء خونم که شراب کهن است این
1 من به قلزم می خیمه چون حباب زده قدح به میکده عشق بیحساب زده
2 ز زور باده عشق بتان شهرآشوب چو موج غوطه به دریای اضطراب زده
3 گهی به روی زمین چون غبار افتاده گهی به سطح هوا خیمه چون سحاب زده
4 به سوی دیر شدم بهر چارهجویی خویش علیالصباح ره کاروان خواب زده
1 ای که با اهل هوس نرد وفا باختهای منم آن مهره که در ششدرم انداختهای
2 محفلافروز جهانی تو که داری چون شمع رخ افروختهای و قد افراختهای
3 یکره ار جلوه کند سرو تو در باغ وگر آشیان بر سر سروی ننهد فاختهای
4 طرفه حالیست که عشاق سپاه تو و تو هرنفس بر صفشان توسن کین تاختهای
1 کشد گر هر دمم صدبار افزون کن خدای من بمن جور و جفای او باو مهر و وفای من
2 براه عشق گوید پیرو من از قفای من که سرگردانتر است از من درین ره رهنمای من
3 ببزمت غیر و من در کنج غم یگره چه خواهد شد که من باشم بجای او و او باشد بجای من
4 من و دل کشته تیغ جفایت گوشه چشمی که آن باشد بهای خون او این خوبهای من
1 مکن از حرف دشمن بیوفا ترک وفاداران نه یار است آنکه از حرف غرض کو رنجد از یاران
2 ندارم با اسیران دگر نسبت بدان قدرم که در دامت منم سرحلقه خیل گرفتاران
3 خدا را چارهام کن کامد از دردت بلب جانم که بدنامی است از بهر طبیبان مرگ بیماران
4 نسوزم چون بداغ شوق وصلت کافکند آتش بجان دانه لب تشنه شوق حسرت باران
1 چون رفتی افکندی، بر خاکم از خواری وقت آمد بازآئی، از خاکم برداری
2 بر خاکم افتاده، در راهت از خواری تا کی تو رحم آری، از خاکم برداری
3 از زخمی هر لحظه، چندم جان آزاری یا رحمی بر حالم، یا زخمی بس کاری
4 چندم دل آشامد، خون بیتو وقت آمد بر حالم بخشائی، بر جانم رحم آری
1 مرا حسن و عشقست زاری و لابه خداوندگار و نبی و صحابه
2 کشد ماه در پرده سر گربرآرد سر از پرده آن ماه زرین عصابه
3 تراود ز چاک دلم روز و شب خون کجا اینقدر داده زخمی تلابه
4 تو و نغمه بلبل و طرف گلشن من و ناله جغد و کنج خرابه