1 طراح که طرح این بنا ریخته است انواع صنایع بهم آمیخته است
2 دهقانی باغ سحر پنداری از اوست کز آب نهالها برانگیخته است
1 سلطان جهان که ماه تا ماهی ازوست وین زینت و زیب چرخ خرگاهی ازوست
2 در روضهٔ سلطنت چو نخلست قدش کارایش تشریف شهنشاهی ازوست
1 روزی که دلم خیال ابروی تو بست وز ناز به من نمودی آن نرگس مست
2 تیری ز کمان خانه ابروی تو جست در سینهٔ من تا پروسوفار نشست
1 اسلام مرا ای دل دیندار ببین در صورت او قدرت جبار ببین
2 چشمش که کشیده تیغ مژگانش بنگر گردن زن آهوان تاتار ببین
1 چون مهر تو میتوان نهان ورزیدن باید ز چه رسوای جهان گردیدن
2 گوئی که نمیتوانیم دید آری با غیر تو را نمیتوانم دیدن
1 فرهاد ز کوه کندن بیبنیاد آوازهٔ شهرتش در افاق افتاد
2 این نادرهٔ فرهاد اگر کوه نکند صد کوه طلا به منعم و مفلس داد
1 آن ماه که در خوبی او نیست خلاف ور مهر منیر خوانمش نیست گزاف
2 در خلوت خواب او فلک دانی چیست چادر شب زرنگار بالای لحاف
1 عفوی که ز اندازه بدر خواهد بود ظرفش ز جهان وسیعتر خواهد بود
2 در ساحت صحرای گناهی که مراست جا یافته بیش جاوه گر خواهد بود
1 ای بی تو چو هم دم به من خسته نموده آیینه که بینم این تن غم فرسود
2 آمد به نظر خیالی اما آن نیز چون نیک نمود جز خیال تو نبود
1 بر پیکر آن سرور خورشید علم کز عارضهای گشته مزاجش درهم
2 چندان به دمم دعا که برباد رود از آینهٔ وجود او گرد الم