1 در بزم حکیمان ز می شورانگیز نیتاب نشستن است و نی پای گریز
2 از بهر من تنگ سراب ای ساقی مینا به سر پیاله کجدار و مریز
1 آن طبع که چون آینهٔ پاکست زغش از بس که به فعل بوالعجب دارد خوش
2 آب آمده از طبیعت خویش برون در تحت بفوق میرود چون آتش
1 سلاخ که ساختی به پردانی خویش کار همه جز عاشق زندانی خویش
2 میمیرم از انتظار کی خواهی کرد سلاخی گوسفند قربانی خویش
1 آن ماه که در خوبی او نیست خلاف ور مهر منیر خوانمش نیست گزاف
2 در خلوت خواب او فلک دانی چیست چادر شب زرنگار بالای لحاف
1 ای جلوهات از قامت چابک نازک وی نخل قد تو را تحرک نازک
2 از بس که لطیفی قدمتتر نشود گر به خرامی بر آب نازک نازک
1 ای صید سگ شیر شکار تو پلنگ وی چرخ شکاری تو با چرخ به چنگ
2 با آن که کند کلنگ بیخ همه چیز شاهین تو کند از جهان بیخ کلنگ
1 ای کوی تو قبلهگاه ارباب قبول بیسجدهٔ تو طاعت ما نا مقبول
2 محراب بلند کعبهٔ ابرویت کز دور مرا به سجده دارد مشغول
1 میکرد چو سکه حی صاحب تنزیل نقدی که عیار بودش از اصل جلیل
2 سکه چو رسانید به تمییز قبول فرق که و مه داد به شاه اسمعیل
1 در تکیهگه واسع این بزم جلیل اندر دم امتیاز با سعی جمیل
2 چون درک یکایک از شهان بیند دور فوق همه باد درک شاه اسمعیل
1 از ملک ملوک ما درین بیت جلیل کاراسته صد بلا از آئین جمیل
2 هر گنج کز آبادی گیتی و دهور گرد آمده بود وقف شاه اسمعیل