گفتم چو رسد کوکبهٔ دولت از محتشم کاشانی رباعی 73
1. گفتم چو رسد کوکبهٔ دولت تو
بیش از همه بندم کمر خدمت تو
...
1. گفتم چو رسد کوکبهٔ دولت تو
بیش از همه بندم کمر خدمت تو
...
1. هرچند که بهر پاس جمیعت تو
هستند هزار بنده در خدمت تو
...
1. لی شیر فلک اسیر صیادی تو
در وادی دین شیر خدا هادی تو
...
1. این کوثر فیض بخش کز خجلت او
آب چه زمزم به زمین رفته فرو
...
1. آن شوخ که چشم مردمی دارم ازو
گفتم به نظاره کام بردارم ازو
...
1. ای خامه ورق چون به مداد آرائی
آرای به مدح ملک بطحائی
...
1. در راه دگر اگرچه چست آمدهای
در راه وفا و مهر سست آمدهای
...
1. با آن که به مهر آزمونم کردی
در بارگه وفا ستونم کردی
...
1. از الفت درد اگرچه کلفت داری
صد شکر که بر علاج قدرت داری
...
1. این حوض که در دیده هر نکته رسی
از جام جهان نماسبق برده بسی
...
1. عید آمد و بانگ نوبت سلطانی
هرگوشه گذشت از فلک چوگانی
...
1. هرنجم که بر فلک رود زایت وی
رجعت کند اختلال در رفعت وی
...