1 سلاخ که ساختی به پردانی خویش کار همه جز عاشق زندانی خویش
2 میمیرم از انتظار کی خواهی کرد سلاخی گوسفند قربانی خویش
1 ای قصر بلند آسمان پیش تو پست خلقت همهٔ زیردست از روز الست
2 بر تافته روزگار دستم به جفا دریاب و گرنه میرود کار ز دست
1 آن دست که نخل قد آدم ریزد نخلی به نزاکت قدت کم ریزد
2 گر نازکیت به سر و آزاد دهند چون باد صبا بجنبد از هم ریزد
1 این عید حضور خان چو ملک افروزست عید که و مه مبارک و فیروزست
2 کاشان به خود ار بنازد امروز بجاست چون عید بزرگ کاشیان امروزست
1 خسرومنشی که دور خواندش فرهاد در واقعه دیدم که به من اسبی داد
2 این واقعه را معبران میگویند تعبیر مراد است مرادست مراد
1 با آن که به مهر آزمونم کردی در بارگه وفا ستونم کردی
2 با یان قدم دیر تحرک که مراست از خاطر خود زود برونم کردی
1 اسلام مگو آفت ایام است این افت چه بلای صبر و آرام است این
2 کفر آمد و داد خاک ایمان بر باد از قوت اسلام چه اسلام است این
1 بنیاد دو بینی چو شد از عشق خراب وان چشم دو بین که بود هم رفت به خواب
2 دادیم هزار بوسه بر یک سده کردیم هزار سجده در یک محراب
1 این بنده که ملک نظم پیوستش بود تسخیر جهان مرتبهٔ پستش بود
2 در دست نداشت غیر اشعار نفیس در پای تو ریخت آنچه در دستش بود
1 این ساعی اگرچه باشد از حسن قلیل بیدانائی و راه علم و تحصیل
2 در هر فنش دلا نه از اهل جهان دانند به لاف مهر شاه اسمعیل