1 دلا چو ابر بهاری به نوحه و زاری به بار اشگ جگر گون ز دیده پرنم
2 که بهر تعزیه خواجه شاه منصور است لباس چرخ کبود از مصیبت و ماتم
3 فغان که زود همای وجود او فرمود ز باغ دهر توجه به آشیان عدم
4 کسی ز اهل کرم چون نبود بهتر ازو درین زمانه به لطف خصال و حسن شیم
1 صاحب از راه خداوند زمین و آب کن ای خداوندی ملاذی اعتضادی صاحبی
2 من که یک دینار را امروز صاحب نیستم چون توانم کرد آب صاحبی را صاحبی
1 میشد چو رضیع رازق پاک جلیل ملک و فلک و ملک به دارا تحویل
2 هر ملک و تجمل که اهم بود ز فلک دهر آن همه افکند به شاه اسمعیل
1 فارس میدان معنی حامدی بینظیر آن که بود از بدو فطرت از سخندانان تمام
2 طبعش از شوخی چو میلی داشت از اندازه بیش با رخ گلفام و چشم شوخ و قد خوش خرام
3 شد مریض عشق و دردش بس که بی درمان فتاد میکشیدش خوش از کف توسن مستی لگام
4 در قیام این قیامت دل گمانی برد و گفت دور گوئی شد بهی زان شاعر شیرین کلام
1 چو خواجه میر حسن آن جهان عز و وقار ازین جهان به جهان دگر گرفت وطن
2 وز آشیان بقا شاهباز همت او هوای خلد برین کرد ازین خجسته چمن
3 سرشک ماتمیان در عزای او گردید چو سیل حادثه در بر و بحر شورافکن
4 خرد چو خواست ز هم اسم او به ایمائی شود وسیله تاریخ او بوجه حسن
1 همای آشیان سلطنت شهزاده سلطانم مه خورشید پرتو مه چه رایات سلطانی
2 مهین بانو که بر تخت تجرد داشت چون مریم ببر تشریف لم یمسسنی از بس پاکدامانی
3 به عزم گلشن فردوس زرین محملش ناگه به دوش حور و غلمان شد روان زین عالم فانی
4 چو کرد آن ثانی مریم وداع شاه عیسی دم پی تاریخ گفتم حیف و آه از مریم ثانی
1 پادشه ملک صباحت که بود هم به صفا پادشه وهم به نام
2 گلبن گلزار سیادت که داشت سرو حسد بر قد آن خوشخرام
3 ناگهش ایام ز بامی فکند راست چو مهر از فلک نیلفام
4 وز پی سال اجلش عقل گفت پادشه حسن فتاده ز بام
1 ایا ستوده وزیری که دور گردون را قضا سپرده به دست تصرف تو عنان
2 خلفترین ولد مادر زمانه که ساخت مهین خدیو زمینت خدایگان زمان
3 رکاب قدر تو جائیست ای بلند رکاب که از گرفتن آن کوتهست دست گمان
4 هزار قرن اگر مهر و مه عروج کند به نعل رخش تو مشکل اگر کنند قران
1 همان اوج دولت شاه یحیی که پروازش گذشت از ذروهٔ ماه
2 به تنگ آمد دلش ناگه ازین بوم ز هم پروازی اقران و اشباه
3 چو بود از زمرهٔ همت بلندان ز شاخ سدره گردید آشیان خواه
4 چو بیرون از جهان میرفت میگفت زبان هاتفان الخلد مثواه
1 شهسواری که عرصهٔ گردون بست حکمش به حلقهٔ فتراک
2 کامکاری که فارس قدرش از سمک رخش راند تا به سماک
3 آصف دهر کش سلیمان وار خاتم حکم داد ایزد پاک
4 خلف المصطفی امینالدین زیب ذریت شه لولاک