حافظ آن خود رو درخت باغ از محتشم کاشانی قطعه 96
1. حافظ آن خود رو درخت باغ نظم
زد به تیغ کین عدویی بیخ او
1. حافظ آن خود رو درخت باغ نظم
زد به تیغ کین عدویی بیخ او
1. ای بر سبیل حاجت صد محتشم گدایت
وی درکمال حشمت ارباب حاجت از تو
1. ای بخت میرساند از اشفاق بیقیاس
ادبار با هزار تواضع سلام تو
1. بهر جمعی عیب جویان بستم این احرام دوش
کز تعصب چست بر بندم میان خود به هجو
1. خورشید اوج حسن محمد امین که بود
روشن ز رویش آینهٔ آفتاب و مه
1. بر سر تربتی رسیدم دوش
خرم و غم زدا و محنت کاه
1. ای مهین آصفی که عالم را
آستان تو ملجاء است و پناه
1. همان اوج دولت شاه یحیی
که پروازش گذشت از ذروهٔ ماه
1. ای دل انصاف ده که چون نبود
دور از جور خویش شرمنده
1. ای جوان بخت سرافراز که بر خاک درت
خسرو تخت فلک سوده جبین صد باره
1. زهی بر حشمت گردون اساست
ز حیرت دیدهٔ افلاک خیره
1. ای جهان را از تو در گوش امید
استمالتهای عام شامله