1 شاعر خیره در اقلیم سخن میباشد جان ستاننده ز اعدانه به تلخی به خموشی
2 گر بنابر غرضی گرچه نگوید هجوت مدحت آن نوع بگوید که تو خود را بکشی
1 ای همایون فارس میدان دولت کاورند کهکشان بهر ستوران تو کاه از کهکشان
2 گرچه ناچارست بهر هر ستوری کاه و جو تا به دستور ستور من نیفتد از توان
3 مرکب من نام جو نشنید هرگز زان سبب میکنم کاه فقط خواهش ز دستور زمان
4 که به این حیوان رساندن گرچه شغل لازمست بام اندای منازل هست لازمتر از آن
1 ازین شش رباعی که کلکم نگاشت برای جلوس خدیو جهان
2 هزار و صد بیست تاریخ از او قدم زد برون هشت افزون بران
3 بدین سان که از هر دو مصرع زنند بهم خالداران دم از اقتران
4 دگر سادگان پس گروه نخست ثباتی و بر عکس آن همچنان
1 سرور عادیان سر غولان آن که نبود به هیاتش دگری
2 وان بزرگ شترلبان که بود پیش او صد نواله ماحضری
3 بودی او را برادر کوچک دادی ار عوج را خدا پسری
4 قلب بسیار بوده رد عالم لیک از وی نبوده قلب تری
1 یارب امشب از علامتها چه میبیند به خواب آن که فردا خواهمش کردن علامت در جهان
2 با کدامین قسمت رسوائی شود یارب قرین آن که از طبع جهان آشوب من دارد قزان
3 یافت حرفی زور برائی بالماس خیال کز عبورش صد خطر دارد لب و کام و زبان
4 دست و تیغی شد علم کاندر ته هفتم زمین گاو و ماهی در خیال پس خمند از تاب آن
1 خورشید اوج حسن محمد امین که بود روشن ز رویش آینهٔ آفتاب و مه
2 وز کثرت مرور شهور و سنین نداشت کاهش به ماه طلعتش از هیچ باب ره
3 ناگه گرفته شد به کسوف اجل جهان کافاق را ز تیرگیش روز شد سیه
4 پیر خرد ز مرگ جهان سوز او چو کرد در ظلمت زمانه ماتم نشین نگه
1 زین زمانه شیخ جمال آن که کس ندید در دهر یک معرف شیرین ادا چو او
2 چون کرد از کمال رضا وام جان ادا تاریخش از معرف شیرین ادا بجو
3 طبعم چو در غمش الف از ب نمیشناخت یک سال اگر کم است دلا عذر او بگو
1 دلافروز شمع شبستان انس چراغ بدر ز بده دودمان
2 گل کم بقا سرو کوته حیات نهال خزان دیده پیش از خزان
3 درخشان سهیل سریع الغروب بدیع زمانه بدیع الزمان
4 مه چارده سالهای کام یافت مه چارده را باو توامان
1 صاحبا من که بهر پیشکشت از سخن صد خزانه میخواهم
2 جز به آن در نمیفرستم مدح گنج در گنج خانه میخواهم
3 از خدا بهر کحل بینائی خاک آن آستانه میخواهم
4 ارتفاع اساس جاه تو را نه به حرف و افسانه میخواهم
1 نمودیم این دو در وقف از ره صدق برین مسجد که نورش رفته تا سقف
2 چو تاریخش طلب کردند گفتم برین مسجد نمودیم این دو در وقف