1 سلطان محمد آن شمع کز پرتو وجودش گردیده بود گردون محفل فروز دنیا
2 در صفحهٔ رخش بود رنگ صلاح ظاهر وز مطلع جبینش نور فلاح پیدا
3 از بی وفائی عمر ناگه چو رخت بر بست وز دهر شد مسافر در خلد ساخت ماوا
4 جان پدر ز غم سوخت خون شد دل برادر وز آه و گریه بردند آرام پیر و برنا
1 باز فلک سلسلهای زد به هم کز اثرش گشت جهانی حزین
2 اتشی افروخت که از پرتوش دود برآمد ز زمان و زمین
3 فتنهای انگیخت که از هم گسست سلسله ربط شهور و سنین
4 فتنه چو بود این که جهان را گذشت قطب زمین تاج سر اهل دین
1 از باغ جلال ملت آن تازه نهال چون رفت و خرد حساب کمیت سال
2 کافاق آراست از طبعم خواست
3 گل دستهٔ گلشن جلال افزون دید شد دور درین ولا نهالی ز جلال
4 زان مدت و گفت وان هم شد راست
1 ای نمایان سهیل اوج وجود کافتاب سپهر ایجادی
2 وی همایون نگین خاتم جود که چو حاتم به بذل معتادی
3 دل ویران هرکه بود نهاد ز التفات تو رو به آبادی
4 در ترازوی جود سنگ سبک بهر هیچ آفریده ننهادی
1 ناگه از طبعم مشام دل شنید بوی طوفان خیزی کون و مکان
2 بهر آن گردید نطقم نوحه گر کز اجل دی میر زرین افسران
3 مالک گردون شکوه کامکار کامل عالی سریر کامران
4 زین ملک و سلطانت سلطان حسین شهسوار نامدار نوجوان
1 بر روی فرش اغبری مستدیر سقف در زیر چرخ چنبری لاجورد فام
2 از محتشم ز سر کشی چرخ یک مهم افتاد با سر آمد ارباب احتشام
3 با آن که لطف بیبدل او به این محب ز الطاف خاص بود نه از لطفهای عام
4 با آن که در کفایت آن سعیها نمود نواب آفتاب لقای فلک مقام
1 گل حدیقه دل خواجگی که بود قدش نهال تازه رس بی مثال گلشن جان
2 ز پا فتاد و خرد گفت بهر تاریخش هزار حیف ازان نونهال گلشن جان
1 حافظ آن خود رو درخت باغ نظم زد به تیغ کین عدویی بیخ او
2 بود بس قابل ولی شمشیر را قابل شمشیر شد تاریخ او
1 عشقی آن نخل خرد پرور بستان سخن که به سیل اجل از دهر برآمد بیخش
2 میشنیدم ز چپ و راست که عشقی متفکر چو شدم بود همان تاریخش
1 افتخار اهل دولت خواجه احمد آن که بود نشه اقبالش از فیض ازل در آب و گل
2 طایر روحش به شهبال توجه ناگهان در هوای آن جهان زین آشیان برداشت ظل
3 از دل و جان بود مولای علی و آل او لاجرم چون گشت در جنت به ایشان متصل
4 بهر تاریخ وفاتش هاتفی از غیب گفت خواجه مولای علی و آل بود از جان ودل