1 ابوالفتح بیک آن گرامی جوان که رخت بقا سوی عقبی کشید
2 غریو از جهان خاست کان شاخ گل به آن تازگی پا ز دنیا کشید
3 چو تاریخ او خواستم عقل گفت ابوالفتح بیک از جهان پا کشید
1 هر هنر من که زانگیز طبع در نظر عقل شود جلوهگر
2 خصم بداندیش حسد پیشه را ناوکی از رشک رسد بر جگر
3 طوطی شیرین عمل نطق من کام جهان را چو کند پرشکر
4 چاشنی آن به مذاق حسود چون رسد از زهر بود تلختر
1 گوشوار گوش دوران درةالتاج جهان قرةالاعیان محمدمؤمن آن عالی گوهر
2 چون فتاد از موج بحر آفرینش بر کنار با قدومی از نجوم آسمان مسعودتر
3 گوهر بحر سعادت خواندمش کان گنج را تارک ارای قبایل یافت صراف نظر
4 این هم از اقبال او دیدم که از دریای فکر چون فروشد عقل کارد در دریای دگر
1 ای چراغ منتظر سوزان که میباید مرا بهر برخورداری از هر وعدهات عمری دگر
2 وی خدیو صبر فرمایان که میباید تو را بینوائی بر در از ایوب صبر اندوزتر
3 با وجود آن که دست درفشانت مسرفی است کز عطای اوست کان در خوف و دریا در خطر
4 در بنای مستقیم الجود میریزد مدام از نی کلکت شکر همچون نبات از نیشکر
1 میر عالی رتبه آن مهر سپهر عز و جان در دری قیمت آن دریا دل والاگهر
2 زبدهٔ آل نبی سید قوامالدین که بود بینظیر از حسن سیرت در بسیط بحر و بر
3 چون به آهنگ ریاض خلدو گلزار جنان بست ازین غم خانه رخت و کرد ازین منزل سفر
4 میر عالیرتبه یک تاریخ او شد در حساب در دری قیمت او را گشت تاریخ دگر
1 چون خواجه امیر آن مه خورشید نظیر در میغ فنا کرد نهان روی منبر
2 تاریخ وفاتش ز خرد پرسیدم گریان شد و گفت حیف از خواجه امیر
1 دلا دقیقه شناسی و نکتهپردازی ز من مخواه و مجو از درخت خشک ثمر
2 که از مفارقت خواجه میرزا علیم چنان ملول کز ادراک من نمانده اثر
3 ز من اعزه چو تاریخ فوت او جستند به عون هم نفسان سکهدار گشت این زر
4 سمی شاه ولایت علی نوشت یکی نگاشت سرور حاتم نهاد شخص دگر
1 محیط دولت اقبال خواجه میر حسن که بود تاجر فرزانهای چو او نادر
2 چو بیثباتی ویرانهٔ جهان دانست زدود نقش فریبش ز صفحهٔ خاطر
3 وزین سراچه فانی قدم کشید و رسید ز سیر عالم باقی به نعمت وافر
4 چو خواست دل که برد ره به گنج تاریخش وزین مقوله شود نکتهای بر او ظاهر
1 خسروا شاها جوان دل شهریارا سرورا ای جهان را عهد نو هنگامهات خرم بهار
2 ای برای عقل پرور پایهٔ دین پروری وی به ذات فیض گستر سایهٔ پروردگار
3 ای تو را در دور بر ما تحت گردون داوری وی تو را از قدر بر مافوق گردون اقتدار
4 ای جهان سالار گیتی داور گردون سریر ای فلک پرگار عالم مرکز دوران مدار
1 ز ارباب دنیا که دارد جهان به ذات جهاندارشان افتخار
2 اجل را پی غارت نقد جان چو با میرزا احمد افتاد کار
3 در آن ماتم از دست غم چاک شد لباس سکون بر تن روزگار
4 چو از نامجویان نزد خیری به آیین او نبوت اشتهار