1 بر دوش حاملان فلک باد پایدار برجیس وار هودج بلقیس کامکار
2 مریم عفاف فاطمه ناموس کش سپهر خواندست پادشاه خوانین روزگار
3 مخدومهٔ جهان که اگر ننهد آسمان بر رای او مدار نیابد جهان قرار
4 تاج سر زمان که زمین حریم او فرسوده شد ز ناصیهٔ شاه و شهریار
1 گشت در مهد گران جنبش دهر آخر کار خوش خوش از خواب گراندیدهٔ بختم بیدار
2 ادهم واشهب پدرام شب و روز شدند زیر ران امل از رایض صبرم رهوار
3 داروی صبر که بس دیر اثر بود آخر اثری داد که نگذشت ز دردم آثار
4 کشتی را که به یک جذبهٔ گرداب تعب دور میبرد به ته بخت کشیدش به کنار
1 بر آصف سخی دل به اذل بود سه عید چون عهد او مبارک و فرخنده و سعید
2 عید نخست عید مه روزه که آمده شکل هلال او در فردوس را کلید
3 عید دوم حکومت شهری که صاحبش فتاح خیبر آمده ذوالقدة الشدید
4 عید سوم وزارت نواب کامیاب شهزادهٔ بزرگ نسب مرشد رشید
1 دی قاصدی به کلبهٔ این ناتوان رسید کز مقدمش هزار بشارت به جان رسید
2 از مژدهای که فهم شد از دلنوازیش دل را نوید خرمی جاودان رسید
3 گردی که سرمهٔوش زرهٔ خود به من رساند آسایشی به دیدهٔ بیخواب از آن رسید
4 عطری که چون عنبر بر اطراف من فشاند از جنبش نسیم بهر بوستان رسید
1 داد کوشش اندر عزت مور ذلیل سامی القاب سلیمان منزلت سلطان خلیل
2 کعبهٔ حاجات کز حاجت گشاده بر درش از دو عالم صد طریق و صد صراط و صد سبیل
3 هم به بخشش بیمثابه هم بریزش بیهمال هم به همت بیمثال هم به احسان بیعدیل
4 بر صراطی چون دم شمشیر آسان بگذرد نور او گر کور مادرزاد را گردد دلیل
1 همایون باد شغل آصفی بر آصف عادل چه آصف ظل ظلالله عبداله دریا دل
2 خداوندا کف به اذل که کرد آیات احسان را پس از شان خود ایزد یک به یک در شان او نازل
3 عموم سجدهٔ شکر ظهور او رسانیده سر هاروت را هم بر زمین اندر چه بابل
4 فلک یابد زمین را بر زبر از نقطه کوچکتر ز بار حلم او گر نقطه بارا شود حامل
1 باز شد چشم جهان ای بخت خواب آلودهان صبح دولت میدمد برخیز زین خواب گران
2 بالش زیر سرت کان مانده از اصحاب کهف مالشی ده چشم غفلت را و سر بردار از آن
3 اسب چوبین پای امیدت که نقش عرصه بود تمشیت فرمای دهر از تقویت کردش روان
4 بهر دفع ظلمت ادبار از ضعف امید ماه میجستی ز اقبال آفتابی شد عیان
1 شد عراق آباد روزی کز خراسان شد روان دوش بر دوش ظفر رایات شاه نوجوان
2 پاسبان ملت و دین قهرمان ماء و طین آسمان عز و تمکین پادشاه انس و جان
3 صورت لطف خدا کهفالوری نورالهدی اختر بیضا ضیا چشم جهان بین جهان
4 ضابط قانون دولت حافظ ملک و ملل حارث ایران و توران باعث امن و امان
1 روزه رفت و آمد از نزدیک مخدوم الانام بر سر من مشفقی با عیدی عید صیام
2 وه چه مخدوم آن که هست از رفعت ذات کریم سرور اهل کرم سردار و سرخیل کرام
3 وه چه سر خیل آن که خیل خسروان عصر را میتواند داد در یک بزم باهم انتظام
4 اختر بیضا تجلی گوهر دری شعاع داور دارا تجمل والی والامقام
1 ای نثار شام گیسویت خراج مصر و شام هندوی خال تو را صد یوسف مصری غلام
2 چهرهات افروخته ماه درخشان را عذار جلوهات آموخته کبک خرامان را خرام
3 کاکلت بر آفتاب از ساحری افکنده ظل سنبلت بر روی آب از جادوئی گسترده دام
4 طوبی از قدت پیاپی میکند رفتار کسب طوطی از لعلت دمادم میکند گفتار وام