1 شبی به دایتش از روزگار هجر به تر نهایتش چو زمان وصال فیض اثر
2 شبی در اول دی شام تیرهتر ز عشا ولی در آخر او صبح پیشتر ز سحر
3 شبی عیان شده از جیب او ره ظلمات ولی زلال بقا زیر دامنش مضمر
4 شبی چو غره ماه محرم اول او ولی ز سلخ مه روزهٔ آخرش خوشتر
1 چو از جوزا برون تازد تکاور خسرو خاور تف نعلش برآرد دود ازین دریای پهناور
2 فتد در معدنیان آتشی کز گرمی آهن زره سازی کند آسانتر از داود آهنگر
3 گر افتد مرغی از تاب هوا در آتش سوزان پی دفع حرارت تنگ گیرد شعله را در بر
4 سمندر گر برون آید ز آتش دوزخی بیند که تا برگردد از تف هوا در گیردش پیکر
1 سهی بالای بزم آرای مه سیمای مهرآسا قدح پیمای غمفرسای روحافزای جانپرور
2 سرت گردم چه واقع شد که در مجموعهٔ یاری رقمهای محبت را قلم بر سر زدی اکثر
3 ازینت دوستر دانسته بودم کز فراق خود گماری دشمنی از مرگ بدتر بر من ابتر
4 نه من آن کوچه پیمایم که شبها تا سحر بودی برای شمع راه من چراغ روزن و منظر
1 رفتی به حرب باد رفیقت درین سفر فتح از قفای فتح و ظفر از پی ظفر
2 باد از حفیظ ایزدیت خاطر خطیر هم مطمئن رافت و هم ایمن از خطر
3 گفتند تیغ بار که هست از ازل تو را عین فراخ دامن عون خدا سپر
4 ای تاج بخش فرق سلاطین کامکار وی نور بخش چشم خوانین نامور
1 وقت کم بختی که مرغ دولتم میریخت پر بهر دفع غم شبی در گلشنی بردم بسر
2 از قضا در حسب حال من به آواز حزین بلبلی با بلبلی میگفت در وقت سحر
3 کاندرین خاکی رباط پرملال کم نشاط وندرین سفلی بساط کم ثبات پرخطر
4 ذرهای را آفتابی بر گرفت از خاک راه ساختندش حاسدان یکسان به خاک رهگذر
1 ای به فر ذات بیهمتا دو عالم را مقر سایهٔ خورشید عونت هفت گردون را سپر
2 بهر حمل بار حملت کاسمان هم سنگ اوست کوه میبندد خیال اما نمیبندد کمر
3 چرخ کاندر ضبط گیتی نیست رایش را نظیر نسخهٔ قانون تدبیر تو دارد در نظر
4 از تو عالم کامرانست ای کریم کامکار چون زبان از نطق و گوش از سامعهٔ چشم از بصر
1 گشت در مهد گران جنبش دهر آخر کار خوش خوش از خواب گراندیدهٔ بختم بیدار
2 ادهم واشهب پدرام شب و روز شدند زیر ران امل از رایض صبرم رهوار
3 داروی صبر که بس دیر اثر بود آخر اثری داد که نگذشت ز دردم آثار
4 کشتی را که به یک جذبهٔ گرداب تعب دور میبرد به ته بخت کشیدش به کنار
1 دارم از گلشن ایام درین فصل بهار آن قدر داغ که بیرون ز حسابست و شمار
2 اولین داغ تف آتش و بیداد سپهر کز تر و خشک من زار برآورده دمار
3 داغ دیگر روش طالع کجرو که شود کشتی نوحم اگر جای نیفتد به کنار
4 داغ دیگر نظر دوست به دشمن که از آن دلم از رشگ فکار است و رخ از اشک نگار
1 به ساحل خواهد افتادن دگر بار دری از جنبش دریای اسرار
2 بنان در کشف رازی خواهد آورد زبان کلک را دیگر به گفتار
3 حدیث لطف و بیلطفی مولی لب تقریر خواهد کرد اظهار
4 چه مولی آن که در بازار معنی است سخن را بهترین میزان و معیار
1 بیماریی به پای حضورم شکسته خار کز رهگذار عافیتم برده بر کنار
2 بر تافتست ضعف چنان دست قوتم کز سر نهادنم به زمین هم گذشته کار
3 جسمم که گرد راه عیادت نقاب اوست پامال عالمی شده چون خاک رهگذار
4 نیلوفر ریاض ریاضت رخ من است از سیلی که میخورم از دست روزگار