آیت اقبال شد رایت سلطان از محتشم کاشانی قصیده 59
1. آیت اقبال شد رایت سلطان حسن
حمد خداوند را اذهب عناالحزن
1. آیت اقبال شد رایت سلطان حسن
حمد خداوند را اذهب عناالحزن
1. باز شد چشم جهان ای بخت خواب آلودهان
صبح دولت میدمد برخیز زین خواب گران
1. دمید صبحی و از پرتو دمیدن آن
به ذرهای نظر افکند آفتاب جهان
1. کاشان که مصر روی زمین است در جهان
میخواست در ولای چنین یوسفی چنان
1. شد عراق آباد روزی کز خراسان شد روان
دوش بر دوش ظفر رایات شاه نوجوان
1. چو دی نسیم سحر خورد بر مشام جهان
صبا رسید و رسانید بوی روضهٔ جان
1. باد مسعود و همایون خلعت شاه جهان
بر وزیر جم سریر کامکار کامران
1. رسید باز به گوش زمان نوید امان
ز استقامت شاهنشه زمین و زمان
1. شکر خدا که پایهٔ دولت ز آسمان
بگذشت و سر کشید به ایوان لامکان
1. به که درین گفته معجز بیان
درج بود نام خدای جهان
1. مژدهای اهل زمین که اقبال بر هفت آسمان
کوس دولت زد به نام خسرو صاحبقران