1 آیت اقبال شد رایت سلطان حسن حمد خداوند را اذهب عناالحزن
2 آن که نسیم از درش گر گذرد بر قبور مردهٔ صد ساله را روح در آید به تن
3 آن که غضب رایتش گر فتد از حلم دور جان مسیحا زند خیمه برون از بدن
4 ذات نکو طینتش زینت صد بارگاه وضع گران رتبتش زیور صد انجمن
1 باز شد چشم جهان ای بخت خواب آلودهان صبح دولت میدمد برخیز زین خواب گران
2 بالش زیر سرت کان مانده از اصحاب کهف مالشی ده چشم غفلت را و سر بردار از آن
3 اسب چوبین پای امیدت که نقش عرصه بود تمشیت فرمای دهر از تقویت کردش روان
4 بهر دفع ظلمت ادبار از ضعف امید ماه میجستی ز اقبال آفتابی شد عیان
1 دمید صبحی و از پرتو دمیدن آن به ذرهای نظر افکند آفتاب جهان
2 چه صبح چهره نمایندهٔ هزار امید که مشکل است بیانش به صدهزار زبان
3 چه آفتاب بلند اختر سپهر جلال که برد طلعت او ظلمت از زمین و زمان
4 مدار اهل زمین اعتماد دولت و دین حفیظ ملک و ملل پاسبان کون و مکان
1 کاشان که مصر روی زمین است در جهان میخواست در ولای چنین یوسفی چنان
2 یعنی چراغ چشم امیر بزرگوار مهر زمین فروغ ده ماه آسمان
3 یعنی گزیدهٔ نایب نواب نامدار دارای کامران سروسر خلیل ترکمان
4 یعنی امین بار گه سلطنت که هست بالا ترش ز منظرهٔ لامکان مکان
1 شد عراق آباد روزی کز خراسان شد روان دوش بر دوش ظفر رایات شاه نوجوان
2 پاسبان ملت و دین قهرمان ماء و طین آسمان عز و تمکین پادشاه انس و جان
3 صورت لطف خدا کهفالوری نورالهدی اختر بیضا ضیا چشم جهان بین جهان
4 ضابط قانون دولت حافظ ملک و ملل حارث ایران و توران باعث امن و امان
1 چو دی نسیم سحر خورد بر مشام جهان صبا رسید و رسانید بوی روضهٔ جان
2 فتاد زمزمه ذوقناک در افواه که یافت لذت از آن صدهزار کام و زبان
3 ز دشت خاست غباری که فیض نور از وی زیاده از دگران یافت دیدهٔ نگران
4 صدای نوبت دولت بلند گشت و درید فلک ز صولت آن پردههای گوش کران
1 باد مسعود و همایون خلعت شاه جهان بر وزیر جم سریر کامکار کامران
2 آصف اعظم مهین دستور خاقان عجم مرکز عالم گزین معیار پرگار جهان
3 میرزا سلمان سلیمان زمان فخر زمین پایهٔ دین و دول سرمایهٔ امن و امان
4 آن که از جوهرشناسی روز بازار ازل فخر کرد از جوهر ذاتش زمین بر آسمان
1 رسید باز به گوش زمان نوید امان ز استقامت شاهنشه زمین و زمان
2 جمیلهٔ شاهد امینت آمد از در صبح بهم نشینی دارای پادشاه نشان
3 نگشت کشتی دریای کین سبک حرکت که بود لنگرش از کوه حلم شاه گران
4 لب نشاط شه از انبساط خندان گشت چو کند مدعی از مدعای خود دندان
1 شکر خدا که پایهٔ دولت ز آسمان بگذشت و سر کشید به ایوان لامکان
2 شکر دگر که کوفت فرو نوبت ظفر دست قدر بیاری خلاق انس و جان
3 شکر دگر که شیر خدا شاه ذوالفقار شمشیر فتح داد به دست خدایگان
4 صاحب لوای تاجور بارگه نشین کشور گشای تخت ده مملکت ستان