سدهٔ آصفیش بود سلیمان از محتشم کاشانی قصیده 24
1. سدهٔ آصفیش بود سلیمان به سجود
میرزا شاه ولی والی اقلیم وجود
1. سدهٔ آصفیش بود سلیمان به سجود
میرزا شاه ولی والی اقلیم وجود
1. بر آصف سخی دل به اذل بود سه عید
چون عهد او مبارک و فرخنده و سعید
1. ز پرگار فلک نقشی به روی کار میآید
کزو کاری به یاد دور بیپرگار میآید
1. دوش ز ره قاصدی خرم و خندان رسید
کز نفس او به دل رایحهٔ جان رسید
1. دی قاصدی به کلبهٔ این ناتوان رسید
کز مقدمش هزار بشارت به جان رسید
1. زهی محیط شکوه تو را فلک معبر
سفینهٔ جبروت تو را زمین لنگر
1. شبی به دایتش از روزگار هجر به تر
نهایتش چو زمان وصال فیض اثر
1. چو از جوزا برون تازد تکاور خسرو خاور
تف نعلش برآرد دود ازین دریای پهناور
1. سهی بالای بزم آرای مه سیمای مهرآسا
قدح پیمای غمفرسای روحافزای جانپرور
1. رفتی به حرب باد رفیقت درین سفر
فتح از قفای فتح و ظفر از پی ظفر
1. وقت کم بختی که مرغ دولتم میریخت پر
بهر دفع غم شبی در گلشنی بردم بسر
1. ای به فر ذات بیهمتا دو عالم را مقر
سایهٔ خورشید عونت هفت گردون را سپر