9 اثر از قصاید در دیوان اشعار محتشم کاشانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار محتشم کاشانی شعر مورد نظر پیدا کنید.

قصاید در دیوان اشعار محتشم کاشانی

1 سرای دهر که در تحت این نه ایوان است هزار گنج در او هست اگرچه ویران است

2 بسیط خاک که در چشم خلق مشت گلی است هزار صنع در او آشکار و پنهان است

3 بساط دهر که اجناس کم‌بهاست در آن گران‌تر است ز صد جان هر آن چه ارزان است

4 دو جوهرند چراغ جهان مه و خورشید که کار روز و شب از سیرشان به سامان است

1 آن که درد همه کس رابه تو فرمود علاج ساخت پیش از همه ما را به علاجت محتاج

2 آن که مفتاح در گنج شفا دارد به تو خانهٔ صحت من کرد به حکمت تاراج

3 حکمت این بود که مثل تو مسیحا نفسی دهدم صحت جاوید به اعجاز علاج

4 بر سرم نیست طبیبی که با شفاق آید بهر تشخیص مرض بر سر تصحیح مزاج

1 تا هست جهان به کام خان باد خان کام‌ستان و کامران باد

2 تا هست زمانهٔ آن یگانه سر خیل اعاظم زمان باد

3 هر بندهٔ بارگه نشینش در مرتبهٔ باد شه نشان باد

4 خشت ته فرش آستانش بر تارک هفتم آسمان باد

1 اگر چه مادر ایام خوش نتیجه فتاد درین زمان پسری به نزاد از بهزاد

2 مه سپهر حکومت که در زمانهٔ او زمانه را فزع دادخواه رفت از یاد

3 گل بهار سخاوت که در محل کرم درم چو برگ خزان می‌دهد کفش بر باد

4 بجای خون همه یاقوت و لعل خواهد ریخت به دست او نیش اگر زند فصاد

1 مرا غمی است ز بیداد چرخ بی‌بنیاد که بردهٔ عشرتم از خاطر و نشاط از یاد

2 مرا تبی است که گر از درون برون افتد به نبض من نتواند طبیب دست نهاد

3 مرا دلیست که هست از کمال بوالعجبی به آه سرد گدازنده دل فولاد

4 مرا رخیست کبود آن چنان ز سیلی غم که روی اخگر پیکر گداخته ز رماد

1 دهنده‌ای که به گل نکهت و به گل جان داد به هرکس آن چه سزا بود حکمتش آن داد

2 به عرش پایه عالی به فرش پایهٔ پست ز روی مصلحت و رای مصلحت‌دان داد

3 به دهر ظل خرد آن قدر که بود ضرور ز پرتو حرکات سپهر گردان داد

4 به ابر قطره چکاندن به باد قره زدن برای نزهت دیرین سرای دوران داد

1 چرخ را باز مه روی تو حیران دارد که مه یک‌شنبه انگشت به دندان دارد

2 حاجبت کرده بزه قوس نکوئی و هلال سر به زانوی حجاب از اثر آن دارد

3 در شفق نیست مه نو که دگر ساقی دور جام لبریز به کف از می رخشان دارد

4 برمه عید نخواهم نظر کس که تمام صورت دایره غبغب جانان دارد

1 ز آهم بر عذار نازکش زلف آن چنان لرزد که عکس سنبل اندر آب از باد وزان لرزد

2 دلم افتد ز پا هرگه بلرزد زلف او آری رسن باز افتد از سررشته هرگه ریسمان لرزد

3 به صورتخانهٔ چین گر قد و عارض عیان سازی مصور را ورق در دست و کلک اندر بنان لرزد

4 خرامان چو شوی گردد تنت سر تا قدم لرزان به سان گلبنی کز نازکی گلها بر آن لرزد

1 تا بدن دستگاه جان باشد دست دست خدایگان باشد

2 پادشاهی که حکم او همه جا بر سر خسروان روان باشد

3 شیر حربی کزو لباس حیات بر تن صفدران دران باشد

4 شاه طهماسب‌خان که سپهش همچو سنجر هزار خان باشد

آثار محتشم کاشانی

9 اثر از قصاید در دیوان اشعار محتشم کاشانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار محتشم کاشانی شعر مورد نظر پیدا کنید.