مدعی که آتش اعراض فروزندهٔ از محتشم کاشانی غزل 96
1. مدعی که آتش اعراض فروزندهٔ توست
مدعای دل او سوختن بندهٔ توست
1. مدعی که آتش اعراض فروزندهٔ توست
مدعای دل او سوختن بندهٔ توست
1. امشب ای شمع طرب دوست که همخانهٔ توست
هجر بال و پرما بسته که پروانهٔ توست
1. گرچه بیش از حد امکان التفات یار هست
رشک هم چندان که ممکن نیست با اغیار هست
1. دلت امروز به جا نیست دگر چیزی هست
سنبلت را سرما نیست دگر چیزی هست
1. در ظل همائی که بر او میل جهانی است
مرغان اولیالاجنحه را خوش طیرا نیست
1. ای پری غم نیست گر مثل منت دیوانه ایست
هر گلی را بلبلی هر شمع را پروانه ایست
1. درهم است آن بت طناز نمیدانم چیست
ملتفت نیست به من باز نمیدانم چیست
1. ای در درون جان ز دل من کرانه چیست
جائی چنین کراست درون آبهانه چیست
1. مطرب بگو که این تری و این ترانه چیست
وین شعله در رگ و پی چنگ و چغانه چیست
1. گر بدانی که گرفتار کمندت دل کیست
ور کنی جزم که مهر تو در آب و گل کیست
1. رفته مهر از شکرت در شکرستان تو کیست
ما زدوریم مگس ران مگس خوان تو کیست
1. شب یلدای غمم را سحری پیدا نیست
گریههای سحرم را اثری پیدا نیست