61 اثر از غزلیات در دیوان اشعار محتشم کاشانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار محتشم کاشانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار محتشم کاشانی

1 غمزه کز قوت حسنت دو کمان ساخته است پیش تیرت دو دل امروز نشان ساخته است

2 در حضور تو و رسوای دگر غمزه مرا از اشارات دو ابرو دو زبان ساخته است

3 هر نگاهت ز ره شعبده یک پیک نظر به دو اقلیم دل از سحر روان ساخته است

4 جنبش گوشه ابروی تو در پهلوی غیر پردلی را هدف تیر و کمان ساخته است

1 آن که بزم غیر را روشن چو گلشن کرده است می‌تواند کرد با او آن چه با من کرده است

2 عنقریب از گریه نابینا چو دیگر چشمهاست دیده‌ای کان سست عهد امروز روشن کرده است

3 کرده در چشم رقیب بوم سیرت آشیان شاهباز من عجب جائی نشیمن کرده است

4 یک جهت تا دیده‌ام با غیر آن بی‌درد را غیرتم از صد جهت راضی به مردن کرده است

1 حرف عشقت مگر امشب ز یکی سرزده است که حیا این همه آتش به گلت در زده است

2 زده جام غضب آن غمزه مگر غمزده‌ای طاق ابروی تو را گفته و ساغر زده است

3 شعلهٔ شمع جمالت شده برهم زده آه مرغ روح که به پیرامن آن پرزده است

4 خونت از غیرت اشک که به جوش است که باز گل تبخاله ز شیرین رطبت سرزده است

1 از عاشقان حوالی آن خانه پر شده است دارالشفای عشق ز دیوانه پر شده است

2 از خود نگشته است به کس آشنا دلی راه وثاقش از پی بیگانه پر شده است

3 تاره به جام خانه چشمم فکند عکس این خانه از پری چو پری خانه پر شده است

4 از جرعه‌ای که ریخته ساقی به جام ما گش فلک ز نعرهٔ مستانه پر شده است

1 امشب دگر حریف شرابت که بوده است تا روز پرده‌سوز حجابت که بوده است

2 آن دم که دور گشته و ساقی تو بوده‌ای پیشت که گشته مست و خرابت که بوده است

3 جنبیده چون لب تو به مستانه حرفها لذت چش سئوال و جوابت که بوده است

4 دوری که اقتضای غضب کرده طبع می شیدای سر خوشانه عتابت که بوده است

1 کمر به کین تو ای دل چو یار جانی بست طمع مدار که دیگر کمر توانی بست

2 به بزم وصل قدم چون نهم که عصمت او گشود دست و مرا پای کامرانی بست

3 دری که دیده بروی دلم گشود این بود که عشق آمد و درهای شادمانی بست

4 گز از خماردهم جان عجب مدار ای دل که ساقی از لب من آب زندگانی بست

1 چو ناز او به میان تیغ دلستانی بست سر نیاز به فتراک بدگمانی بست

2 به دست جور چو داد از شکست عهد عنان به یاد طاقت ما عهد هم عنانی بست

3 به بحر هجر چو لشگر شکست کشتی جان اجل ز مرحمت احرام بادبانی بست

4 ز پای گرگ طمع دست حرص بند گشود چو ناز او کمر سعی در شبانی بست

1 گفتمش تیر تو خواهد به دل زار نشست به فراست سخنی گفتم و بر کار نشست

2 صحبتی داشت که آمیخت بهم آتش و آب دی که در بزم میان من و اغیار نشست

3 غیر کم حوصله را بار دل از پای نشاند لله‌الحمد که این فتنه به یک بار نشست

4 سایه پرورد بلا می‌شوم آخر کامروز بر سرم مرغ جنون آمد و بسیار نشست

1 منتظری عمرها گر بگذاری نشست آخر از آن ره بر او گردسواری نشست

2 هرکه ز دشت وجود خاست درین صید گاه بهر وی اندر کمین شیر شکاری نشست

3 گرد تو را چون رساند فتنه به میدان دهر هرکه سر فتنه داشت رفت و به کاری نشست

4 غمزه زنان آمدی شاهسوار اجل تیغ به دست تو داد خود به کناری نشست

1 آن چه هر شب بگذرد از چرخ فریاد منست و آن چه آن مه را به خاطر نگذرد یاد منست

2 آن چه بر من کارها را سخت می‌سازد مدام بی‌ثباتی‌های صبر سست بنیاد منست

3 عشق می‌گوید ز من قصر بلا عالی بناست هجر می‌گوید بلی اما بامداد منست

4 می‌گریزد صید از صیاد یارب از چه رو دایم از من می‌گریزد آن که صیاد منست

آثار محتشم کاشانی

61 اثر از غزلیات در دیوان اشعار محتشم کاشانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار محتشم کاشانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی