1 در ظل همائی که بر او میل جهانی است مرغان اولیالاجنحه را خوش طیرا نیست
2 در حسرت آن طایر بیبال و پر ما خوش دل شکن آهنگی و دل گاه فغانیست
3 پر گرم مران ای بت سر کش که به راهت در هر قدم افتاده ز پا سوخته جا نیست
4 برتاب عنان خود ازین راه که رد پی دیوانهٔ بی دهشت گیرنده عنانیست
1 ای پری غم نیست گر مثل منت دیوانه ایست هر گلی را بلبلی هر شمع را پروانه ایست
2 مرغ دل گرد لب و خال میگردد بلی هر کجا مرغیست سرگردان آب و دانه ایست
3 جان فدای گوشهٔ آن چشم مخمورانه باد کز قفای هر نگاهش ناز محبوبانه ایست
4 بادهای کاین هفت خم در خود نیابد ظرف آن پیش دست ساقی ما در ته پیمانه ایست
1 درهم است آن بت طناز نمیدانم چیست ملتفت نیست به من باز نمیدانم چیست
2 بودی بندهنواز آن مه و امروز از ناز کرده قانون دگر ساز نمیدانم چیست
3 گوشهٔ چشم به من دارد و مخصوصان را میکند سوی خود آواز نمیدانم چیست
4 صد ره افتاده نگاهش به غلط جانب من این نگاه غلط انداز نمیدانم چیست
1 ای در درون جان ز دل من کرانه چیست جائی چنین کراست درون آبهانه چیست
2 در هر زمان زمانه به شغلی قیام داشت جز عشق در زمان تو شغل زمانه چیست
3 گر خون گرفتهای نگرفته عنان تو این خون که میچکد ز سر تازیانه چیست
4 پرگار خود چو عشق به گردش در آورد ظاهر شود که کار درین کارخانه چیست
1 مطرب بگو که این تری و این ترانه چیست وین شعله در رگ و پی چنگ و چغانه چیست
2 ساقی صفای صبح جوانان پارسا در درد تیره فام شراب شبانه چیست
3 واعظ تو را که دامن ازینها فتاده پاک این آستین فشانی لایعقلانه چیست
4 خواب ملال تا رود از سر زمانه را حرفی از آن یگانه بگو این افسانه چیست
1 گر بدانی که گرفتار کمندت دل کیست ور کنی جزم که مهر تو در آب و گل کیست
2 داد عصمت دهی از بهر رضای دل او تا هوس پیشه بداند که دلت مایل کیست
3 سگت آهسته نهد پا به زمین از غیرت تا بداند که سر کوی تو سر منزل کیست
4 بعد از آن هم که کنی به سملم از تاب حسد ترسم از رشک بگویند که این به سمل کیست
1 رفته مهر از شکرت در شکرستان تو کیست ما زدوریم مگس ران مگس خوان تو کیست
2 من ز سودای تو دیوانهٔ صحرا گردم بندی سلسلهٔ زلف پریشان تو کیست
3 نغمهٔ سنج تیرت منم از یک سر تیر سینه آماج کن ناوک پران تو کیست
4 من خود از زخم غمت میشکفانم گل داغ به سر شک آبده خنجر مژگان تو کیست
1 شب یلدای غمم را سحری پیدا نیست گریههای سحرم را اثری پیدا نیست
2 هست پیدا که به خون ریختنم بسته کمر گرچه از نازکی او را کمری پیدا نیست
3 به که نسبت کنمت در صف خوبان کانجا از تجلی جمالت دگری پیدا نیست
4 نور حق ز آینهٔ روی تو دایم پیداست این قدر هست که صاحب نظری پیدا نیست
1 هرکس نکرد ترک سر از اهل درد نیست در پای دوست هر که نشد کشتهٔ مرد نیست
2 ناصح مور ز مهر و غم درد ما مخور ما عاشقیم و در خور ما غیر درد نیست
3 میریزم از دو دیده به یاد تو اشک گرم شبها که همدمم به جز آه سرد نیست
4 بر درگهت که نقد دو عالم نثار اوست ما را ز انفعال به جز روی زرد نیست
1 گرچه قرب درگهت حدمن مهجور نیست گر به لطفم گه گهی نزدیک خوانی دور نیست
2 شمع مجلس در شب وصل تو سوزد من ز هجر چون نسوزم کاین سعادت یک شبم مقدور نیست
3 با تو نزدیکان نمیگویند درد دوریم آری آری تندرستان را غم رنجور نیست
4 حور میگفتم تو را خواندی سگ کوی خودم سهو کردم جان من این مردمی در حور نیست