با رقیب آمد و این غمکده از محتشم کاشانی غزل 132
1. با رقیب آمد و این غمکده را در زد و رفت
در نزد آتش غیرت به دلم در زد و رفت
1. با رقیب آمد و این غمکده را در زد و رفت
در نزد آتش غیرت به دلم در زد و رفت
1. خاست غوغائی و زیبا پسری آمد و رفت
شهر برهم زده تاراج گری آمد و رفت
1. چابکسواری آمد و لعبی نمود و رفت
نی نی عقابی آمد و صیدی ربود و رفت
1. زانطره دل سوی ذقنت رفته رفته رفت
در چه ز عنبرین رسنت رفته رفته رفت
1. بیپرده برآئی چو به صحرای قیامت
خلد از هوس آید به تماشای قیامت
1. زین نقشخانه کی من دیوانه جویمت
صورت طلب نیم که درین خانه جویمت
1. کدام سرو ز سنبل نهاده بند به پایت
که برده دل ز تو ای دلبران شهر فدایت
1. به قصد جان من در جلوه آمد قد رعنایت
به قربانت شوم جانا بمیرم پیش بالایت
1. زهی گشوده کمند بلا سلاسل مویت
مهی نبوده بر اوج علا مقابل رویت
1. عمرها فکر وصال تو عبث بود عبث
عشقبازی به خیال تو عبث بود عبث
1. دادم از دست برون دامن دلبر به عبث
به گمانهای غلط رفتم از آن در به عبث
1. سالها از پی وصل تو دویدم به عبث
بارها در ره هجر تو کشیدم به عبث