61 اثر از غزلیات در دیوان اشعار محتشم کاشانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار محتشم کاشانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار محتشم کاشانی

1 یارم طریق سرکشی از سر گرفت و رفت یکباره دل ز بی دل خود بر گرفت و رفت

2 رو دروبال کرد مرا اختر مراد کان مه پی رقیب بد اختر گرفت و رفت

3 غلطان به خاک بر سر راهش مرا چو دید دامن کشان ز من ره دیگر گرفت و رفت

4 گفتم عنان بگیر دلم را که می‌رود آن بی‌وفا عنان تکاور گرفت و رفت

1 شهریار من مرا پابست هجران کرد و رفت شهر را بر من ز هجر خویش زندان کرد و رفت

2 وقت رفتن داد تیغ غمزه را زهر آب ناز وان نگه کردن مرا صد رخنه در جان کرد و رفت

3 من فکندم خویش را از خاکساری در رهش او ز استغنا مرا با خاک یکسان کرد و رفت

4 غایب از چشمم چو میشد با نگاه آخرین خانهٔ چشم مرا از گریه ویران کردو رفت

1 با رقیب آمد و این غمکده را در زد و رفت در نزد آتش غیرت به دلم در زد و رفت

2 جست برقی و به جان طمع آتش زد و سوخت دی که ساغر زده از کلبهٔ من سر زد و رفت

3 آتشی سر زد و شدشمع طرب خانهٔ دل مرغ جان آمد و گرد سر او پر زد و رفت

4 میزد او خود در صحبت چو من از بی‌صبری در تکلیف زدم بر در دیگر زد و رفت

1 خاست غوغائی و زیبا پسری آمد و رفت شهر برهم زده تاراج گری آمد و رفت

2 تیغ بر کف عرق از چهره‌فشان خلق کشان شعلهٔ آتش رخشان شرری آمد و رفت

3 طایر غمزهٔ او را طلبیدم به نیاز ناز تا یافت خبر تیز پری آمد و رفت

4 مدعی منع سخن کرد ولیکن به نظر در میان من و آن مه خبری آمد و رفت

1 چابکسواری آمد و لعبی نمود و رفت نی نی عقابی آمد و صیدی ربود و رفت

2 آن آفتاب کشور خوبی چو ماه نو ظرف مرا به آن می تند آزمود و رفت

3 نقش دگر بتان که نمی‌رفت از نظر آن به تن به نوک خنجر مژگان زدود ورفت

4 تیری که در کمان توقف کشیده داست وقت وداع بر دل ریشم گشود و رفت

1 زانطره دل سوی ذقنت رفته رفته رفت در چه ز عنبرین رسنت رفته رفته رفت

2 پیشت چو شمع اشگ بتان قطره قطره ریخت صد آبرو در انجمنت رفته رفته رفت

3 من بودم و دلی و هزاران شکستگی آن هم به زلف پرشکنت رفته رفته رفت

4 گفتی که رفته رفته چو عمر آیمت به سر عمرم ز دیر آمدنت رفته رفته رفت

1 بی‌پرده برآئی چو به صحرای قیامت خلد از هوس آید به تماشای قیامت

2 هنگامه بگردد چو خورد غلغلهٔ تو بر معرکه معرکه آرای قیامت

3 در حشر گر آید نم رحمت ز کف تو روید همه شمشیر ز صحرای قیامت

4 در قتل من امروز مبر خوف مکافات کاین داوری افتاد به فردای قیامت

1 زین نقش‌خانه کی من دیوانه جویمت صورت طلب نیم که درین خانه جویمت

2 بیزم به جستجوی تو خاک دل خراب گنجی عجب مدان که ز ویرانه جویمت

3 ای شمع دقت طلبم بین که در سراغ ز آواز جنبش پر پروانه جویمت

4 عقلم فکند از ره و عشقم دلیل گشت کز رهنمائی دل دیوانه جویمت

1 کدام سرو ز سنبل نهاده بند به پایت که برده دل ز تو ای دلبران شهر فدایت

2 غم که کرده خلل در خرام چابکت ای گل ز رهگذر که در پاخلیده خارجفایت

3 سیاست که ز اظهار عشق کرده خموشت که حرف مهر کسی سر نمی‌زند ز ادایت

4 اشارت که سرت را فکنده پیش به مجلس که بسته راه نگه کردن حریف ربایت

1 به قصد جان من در جلوه آمد قد رعنایت به قربانت شوم جانا بمیرم پیش بالایت

2 ازین بهتر نمی‌دانم طریق مهربانی را که ننشینم ز پا تا جان دهم از مهر در پایت

3 توانم آن زمان در عشق لاف دردمندی زد که از درمان گریزم تا بمیرم در تمنایت

4 خوش آن مردن که بر بالین خویشت بینم و باشد اجل در قبض جان تن مضطرب من در تماشایت

آثار محتشم کاشانی

61 اثر از غزلیات در دیوان اشعار محتشم کاشانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار محتشم کاشانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی