61 اثر از غزلیات در دیوان اشعار محتشم کاشانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار محتشم کاشانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار محتشم کاشانی

1 به زبان خرد این نکته صریح است صریح که نظر جز به رخ خوب قبیح است قبیح

2 مدعای دل عشاق بتان می‌فهمند به اشارات نهانی ز عبارات صریح

3 آن که این حسن در اجزای وجود تو نهاد معنی خاص ادا کرد به الفاظ فصیح

4 بر دل ریش چه شیرین نمکی می‌پاشید در حدیث نمکین جنبش آن لعل ملیح

1 ای لبت زنده کرده نام مسیح به روان بخشی کلام فصیح

2 چهره‌ای داری از شراب صبوح همچو خورشید نیم‌روز صبیح

3 هرچه می‌خواهی از جفا میکن که صبیحی و نیست از تو قبیح

4 از شکر خوش‌ترست و شیرین‌تر سخن تلخ از آن لبان ملیح

1 دوش گفتند سخنها ز زبان تو صریح لله‌الحمد که شد کین نهان تو صریح

2 بود عاشق کشی اندر همه عهدی پنهان آخر این رسم نهان شد به زمان تو صریح

3 خوش برانداخته‌ای پرده که در خواهش می هست در گوش من امشب سخنان تو صریح

4 دوش در مستی از آن رقعه‌نویسی هر حرف که دلت داشت نهان کرد بیان تو صریح

1 غیر مگذار که در بزم تو آید گستاخ گرم صحبت شود و با تو درآید گستاخ

2 در فریبنده سخنها چو دمد باد فسون برقع از چهرهٔ شرم تو گشاید گستاخ

3 به نگاه تو چو از لطف بشارت یابد به اشارت ز لبت بوسه رباید گستاخ

4 دست جرات چو گشاید ز خیالات غلط دستیازی به خیال تو نماید گستاخ

1 زهی به دور تو آئین دلبران منسوخ ز طور تازه تو طور دیگران منسوخ

2 ز شهرت حسد اهل حسن بر تو شده حدیث یوسف و رشک برادران منسوخ

3 دلم نهاد بنای محبت چو توئی محبت دگران شد بنا بر آن منسوخ

4 حدیث درد مرا دهر در میان انداخت که شد حدیث دگر درد پروران منسوخ

1 ای تو مجموعهٔ شوخی و سراپای تو شوخ جلوهٔ شوخ تو رعنا قد رعنای تو شوخ

2 همهٔ اطوار تو دلکش همهٔ اوضاع تو خوش همهٔ اعضای تو شیرین همهٔ اجزای تو شوخ

3 سر حیرانی چشمم ز کسی پرس ای گل کافریدست چنین نرگس شهلای تو شوخ

4 فتنه در مملکت دل نکند دست دراز به میان ناید اگر از طرفی پای تو شوخ

1 چو یار تیغ ستیز از نیام کین بدر آرد زمانه دست تعدی ز آستین بدر آرد

2 زند چو غمزهٔ و خویش را به لشگر دلها کرشمه صد سپه فتنه از کمین بدر آرد

3 اگر ز شعبدهٔ عشق گم شود دل خلقی چو بنگری سر از آن جعد عنبرین بدر آرد

4 امین عشق گذارد نگین مهر چو بر دل ز خاک صبح جزا مهر آن زمین بدر آید

1 رفتی جهان پناها اقبال رهبرت باد ظل همای دولت گسترده بر سرت باد

2 دولت که یاریت کرد پیوسته باد یارت ایزد که داورت ساخت همواره یاورت باد

3 ای پر گشاده شهباز هرجا کنی نشیمن چون بیضهٔ چرخ نه تو در زیر شهپرت باد

4 نسبت به شانت از من ناید اگر دعائی گویم همین که عالم یک سر مسخرت باد

1 زندگانی بی غم عشق بتان یکدم مباد هر که این عالم ندارد زنده در عالم مباد

2 باد عمرم آن قدر کز شاخ وصلت برخورم ور نمی‌خواهی تو بر خورداریم آن هم مباد

3 بی‌خدنگت یاددارم صد جراحت بر جگر هیچ کس را این جراحتهای بی‌مرهم مباد

4 گر ز حرمانش ندارم زندگی بر خود حرام مرغ روحم در حریم حرمتش محرم مباد

1 شهریارا صاحبا رفتی خدا یار تو باد صاحب این بیستون خرگه نگهدار تو باد

2 در جهانگیری به یک گردش سراپای جهان همچو مرکز در میان خط پرگار تو باد

3 کارفرمای قضا کاین برگ و سامان شغل اوست دایم اندر شغل سامان دادن کار تو باد

4 ار جهاد حیدری ور دفع اعدا میکنی دین ایزد را مدد ایزد مددکار تو باد

آثار محتشم کاشانی

61 اثر از غزلیات در دیوان اشعار محتشم کاشانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار محتشم کاشانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی