زآب دو دیده گل کنم خاک از محتشم کاشانی غزل 513
1. زآب دو دیده گل کنم خاک در سرای او
تا نشود ز آه من محو نشان پای او
...
1. زآب دو دیده گل کنم خاک در سرای او
تا نشود ز آه من محو نشان پای او
...
1. حرف در مجلس نگویم جز به هم زانوی او
تا به چشمی سوی او بینم به چشمی سوی او
...
1. یارب آن مه را که خواهم زد قضا در کوی او
آن قدر ذوق تماشا ده که بینم روی او
...
1. شبم ز روز گرفتارتر به مشغلهٔ تو
که تا سحر به خیال تو میکنم کله تو
...
1. گفتم ز پند من شود تغییر در اطوار تو
تخفیف یابد اندکی بد خوشی بسیار تو
...
1. ای مرا دلبر و دل آرا تو
دل من کس ندارد الا تو
...
1. رساند جان به لبم روزگار فرقت تو
بیا که کشت مرا آرزوی صحبت تو
...
1. ای گردن بلند قدان در کمند تو
رعنائی آفریده قد بلند تو
...
1. صیدی که لعب عشق فکندش به بند تو
ضبط تو دید و جست برون از کمند تو
...
1. ای همچو آهوان دلم دم شکار تو
جانها فدای آهوی مردم شکار تو
...
1. زهی بالا بلندان سر به پیش از اعتدال تو
مقوس ابروان در سجدهٔ مشگین هلال تو
...
1. کاکل که سر نهاده به طرف جبین تو
صد فتنه میکند به سر نازنین تو
...