گر شود از دیده نهان ماه من از محتشم غزل 489
1. گر شود از دیده نهان ماه من
دود برآرد ز جهان آه من
1. گر شود از دیده نهان ماه من
دود برآرد ز جهان آه من
1. ز بس کز توست زیر بارجان مبتلای من
چو ریگ از هم بپاشد کوه اگر باشد به جای من
1. چو میخواهد که نامم نشنود بیگانه رای من
ازو بیگانه بادا هرکه باشد آشنای من
1. با وجود وصل شد زندان حرمان جای من
برکنار آب حیوان تشنهٔ مردم وای من
1. سرگرمئی کو تا نهم از کنج عزلت پا برون
نوبت زنان از عشق تو آیم به صد غوغا برون
1. از سپاه حسن آخر یک سوار آمد برون
کافتاب از شرم رویش شرمسار آمد برون
1. با او شبی از دیر میخواهم خراب آیم برون
او برقع شرم افکند من از حجاب آیم برون
1. دو دل ربا که بلای دلند و آفت دین
دلم به غمزه آن رفت و دین به عشوهٔ این
1. چو در چوگان زدن آن مه نگون گردد ز پشت زین
زمین گوید ثنا گردون دعا روحالامین آمین
1. به دوستی خودم میکشی که رای من است این
به خویش دشمنی کردهام سزای من است این
1. پردهٔ ما میدری کائین زیبائیست این
عالمی را ساختی رسوا چه رسوائی است این
1. حسن مینازد به رخسارت چه رخسارست این
فتنه میبارد ز رفتارت چه رفتارست این