بیا ای عشق تمکین مرا از از محتشم کاشانی غزل 477
1. بیا ای عشق تمکین مرا از گرد ره بشکن
جنون را پیش رو کن عقل را پشت سپه بشکن
...
1. بیا ای عشق تمکین مرا از گرد ره بشکن
جنون را پیش رو کن عقل را پشت سپه بشکن
...
1. گفتمش دم به دم آزار دل زار مکن
گفت اگر یار مکنی شکوه ز آزار مکن
...
1. ای پارسای کعبه رو عزم سر آن کو مکن
راه ریا گم میکنی در قبلهٔ ما رو مکن
...
1. چون نمودی رخ به من یک لحظه بدخوئی مکن
شربت دیدار شیرین به ترش روئی مکن
...
1. از آن پیش رقیبان مهر ورزدیار من با من
که خواهد بیش گردد کینهٔ اغیار من با من
...
1. ساخت شب مرا سیه دود دل فکار من
روزم اگر چنین بود وای به روزگار من
...
1. بت پرستی را شعار خود کنم تا یار من
از خدای خود نترسد چون کند آزار من
...
1. در ملک بودی اگر یک ذره عشق یار من
در فلک آتش افکندی آه آتش بار من
...
1. یارب که خواند آیت عجر و نیاز من
بر شاه بنده پرور مسکین نواز من
...
1. به زیر لب سخنگویان گذشت آن دلربا از من
گره گردیده حرفی در دل او گوئیا از من
...
1. ای خدنگ مژهات عقده گشای دل من
حل شده از تو به یک چشم زدن مشکل من
...
1. ای به بالا فتنه سرگردان بالای تو من
ای سراپا ناز قربان سراپای تو من
...