دور از تو خاک ره ز جنون از محتشم کاشانی غزل 299
1. دور از تو خاک ره ز جنون میکنم به سر
بنگر که در فراق تو چون میکنم به سر
...
1. دور از تو خاک ره ز جنون میکنم به سر
بنگر که در فراق تو چون میکنم به سر
...
1. شطرنج صحبت من و آن مایهٔ سرور
با آن که قایم است ز من میبرد به زور
...
1. عشق کهن به کوی تو میآردم هنوز
واندر صف سگان تو میداردم هنوز
...
1. زهی ربوده لعل تو صد فسون پرداز
فریب خورده چشمت هزار شعبده باز
...
1. لشگر عشقت سیاهی میکند از دور باز
وای بر من کز سلامت میشوم مهجور باز
...
1. یک صبح ببام آی و ز رخ پرده برانداز
آوازه به عالم زن و خورشید برانداز
...
1. آفت من یک نگه زان نرگس مستانه ساز
مستعد مستیم کارم به یک پیمانه ساز
...
1. ای هنوزت مژه از صف شکنی بر سر ناز
گوشهٔ چشم تو دنباله کش لشگر ناز
...
1. ای از می غرور تو لبریز جام ناز
شیرین ز تلخی تو لب حسن و کام ناز
...
1. ناصحا از سر بالین من این پند ببر
خفته بیدار به افسانه نگردد هرگز
...
1. دوش گر بزمم گذر کرد آن مه مجلس فروز
روشنی بیرون نرفت از خانهٔ من تا به روز
...
1. دوش سرگرم از وثاق آن کوکب گیتی فروز
نیم شب آمد برون چون افتاب نیم روز
...