عاشق از حسرت دیدار تو از محتشم کاشانی غزل 227
1. عاشق از حسرت دیدار تو آهی نکند
که درو غیر غنیمانه نگاهی نکند
...
1. عاشق از حسرت دیدار تو آهی نکند
که درو غیر غنیمانه نگاهی نکند
...
1. عجب که دولت من بیبقائیی نکند
بهانه جوی من از من جداییی نکند
...
1. لعل تو رد شکست من زمزمه بس نمیکند
آن چه تو دوست میکنی دشمن کس نمیکند
...
1. آخر ای پیمان گسل یاران به یاران این کنند
دوستان بی موجبی با دوستداران این کنند
...
1. آسودگان چو نشئه درد آرزو کنند
آیند و خاک کشتهٔ تیغ تو بو کنند
...
1. دل وجان و سرو تن گر به فدای تو شوند
به که نابود به شمشیر جفای تو شوند
...
1. رندان که نقد جان به می ناب میدهند
باغ حیات را به قدح آب میدهند
...
1. ملامت گو که گاهی همچو ماه از روزنت بیند
بیاید کاشکی در روزن چشم منت بیند
...
1. دیشب که بر لبت لب جام شراب بود
بر آتش حسد دل عاشق کباب بود
...
1. امشب که چشم مست تو در مهد خواب بود
مهد زمین ز گریهٔ من غرق آب بود
...
1. دی صبح دم که عارض او بینقاب بود
چیزی که در حساب نبود آفتاب بود
...
1. همنشین امشب اگر آن بت چنین خواهد بود
کنج ویرانهٔ ما شاه نشین خواهد بود
...