1 هر جای که عشوه ایست پرورده توست هر جای که رنگی است برآورده توست
2 عشوه گری و سیه گری پرده توست اینک کف دست تو سیه کرده توست
1 در شعر مرا نیک و بد چرخ یکی است گو خواه بگرد بر من و خواه بایست
2 هر شاعر نیک را قوی طایفه ایست والله که مرا به طایفه حاجت نیست
1 ای صدر جهان ناصر تو یزدان باد رای تو معین و دولتت سلطان باد
2 عمر تو و دولت تو جاویدان باد آنچت باد ز کامرانی آن باد
1 آرام ز خویشتن جدا خواهم کرد جان از قبل تو در فنا خواهم کرد
2 تو پنداری تو را رها خواهم کرد تا جان دارم تو را وفا خواهم کرد
1 زین پس اگرم ضعیف تن خواهد بود پیدا نه نشان پیرهن خواهد بود
2 ور یار نه در کنار من خواهد بود پیراهن دیگرم کفن خواهد بود
1 جان و دل و دین دست فراهم کردند وندر بیعت پشت به پشت آوردند
2 سوگند به جان و سر وصلت خوردند گر بر گردم ز تو ز من برگردند
1 گیتی و فلک به کشتن من یارند زان بر من روز و شب همی غم بارند
2 نشگفت گرم ز دست می نگذارند در معرکه دست تو مبارز دارند
1 باز این تن مستمند زندانی شد رنج آمد و آن یار و تن آسانی شد
2 فرجام تو ای بخت پشیمانی شد کی دانستم که تو چنین دانی شد
1 چون چرخ زهر چه بود درویشم کرد اندر بندم کشید و فرویشم کرد
2 تن زار و جگر خسته و دلریشم کرد در جمله به کامه بد اندیشم کرد
1 در محنت شو خوش و مکن نعمت یاد شو در ده تن که داد کس چرخ نداد
2 چون بار بلایی که قضا بر تو نهاد تن دار چو کوه باش و بی باک چو باد