تا این دل من تو را از مسعود سعد سلمان رباعی 97
1. تا این دل من تو را خریدار آمد
در دست بلا و غم گرفتار آمد
...
1. تا این دل من تو را خریدار آمد
در دست بلا و غم گرفتار آمد
...
1. تا دل به هوای تو گرفتار آمد
جان در تن من تو را خریدار آمد
...
1. سودای تو آتش دلم افزون کرد
نادیدن رویت آب چشمم خون کرد
...
1. کارم همه جز مهر تو دلجوی نبود
واندر دل من ز مهر تو بوی نبود
...
1. امید وصال چون مرا بفریبد
خسته دل من چو بیدلان درشیبد
...
1. هر مرد که لاف زد شدش مردی باد
شد رادی خاک چو به منت بر داد
...
1. ای دیده کشد همی ز بی خوابی درد
از بس که ز هجر تیر پرتابی خورد
...
1. مونس همه شب خیال دلجوی تو بود
در چنگ نه زلف غالیه بوی تو بود
...
1. از باغ طرب گشت گل وصل پدید
جان همچو نسیم بر گل وصل وزید
...
1. با من در مهر گرم چون آتش بود
بی من روزش چو دود می بود کبود
...
1. چون باره فتح تو به میدان تازد
با تیغ تو بدسگال تو جان بازد
...
1. بر عارض نو مشک همی افزاید
وآن روی چو ماه تو همی آراید
...