1 گردون همه در بند گرانم دارد از بهر چه را همی چنانم دارد
2 از چشم جهان همی نهانم دارد در آرزوی روی جهانم دارد
1 تا بار غمت نهاده بر محمل ماست در جستن تو باد هوا حاصل ماست
2 دایم سر کوی عاشقی منزل ماست رنگ رخ تو گواه درد دل ماست
1 گفتم کایندل به داغ نام تو کنم گویی که دو دیده جای گام تو کنم
2 دیدم که اگر کار به کام تو کنم جان در سر کار یک سلام تو کنم
1 هر چند که این بند ز پای افکندم دانم که بود بند چنین یک چندم
2 دربند هر آنچه می دهد خرسندم کاین نعمت ها نبود پیش از بندم
1 در باغ هنر تخم وفا کاشت خرد تن را به هوای خویش بگذاشت خرد
2 رنج از دل رنج دیده برداشت خرد ناآمده را آمده پنداشت خرد
1 صالح دل اگر به جای جامه بدرم شاید که همی خون شود از غم جگرم
2 در دیده من از مرگ تو خونها دارم بر مرگ تو تا به مرگ خونها بخورم
1 در محنت شو خوش و مکن نعمت یاد شوتن در ده که داد کس چرخ نداد
2 بر بار بلایی که قضا بر تو نهاد تن دار چو کوه باش و بی باک چو باد
1 آن را که ز بخت دستیاری باشد باید که ز طبع در بهاری باشد
2 باشد زینسان که گفتم آری باشد آنجا باشد که اختیاری باشد
1 ای برتر من کرده هزاران احسان یک سعی کن و مرا ز زندان برهان
2 لیکن ز آنسان گرم نداری پس از آن والله که مرا آرزو آید زندان
1 جستم از توبه بی زبانی جستم جستم ز غمت چو خیزرانی جستم
2 از پیش فراق تو به جانی جستم الحق ز تو چون برایگانی جستم