1 از وصلت آنکه همچو سوسنش تنست روزم ز طرب چو سوسن بر چمنست
2 امروز بدان شکر که در عهد منست چون سوسن ده زبانم اندر دهنست
1 ای شاه ز بزم تو جهان را خبرست در بزم تو امشب آفتاب دگرست
2 وین آتش کاسمان ازو در خطرست چون بنگرم از هیبت تو یک شررست
1 گرچه فلک از پیش برانده ست مرا با بند گران فو نشانده ست مرا
2 تا دو لبت از دور برانده ست مرا جز روی تو آرزو نمانده ست مرا
1 صالح پس ازین طرب نباید بی تو شاید که ز دل طرب نزاید بی تو
2 جان در تن من بیش نپاید بی تو خود جان پس ازین کار نیاد بی تو
1 از شیرینی چون به سخن بنشینی از دو لب خود شکر به دامن چینی
2 در بوسه لب تو گویدم می بینی هرگز شکر سرخ بدین شیرینی
1 دل بیش کشد رنج چو دلبر دو شود سر گردد رنجور چو افسر دو شود
2 مستی آرد باده چو ساغر دو شود گردد کده ویراه چو کدیور دو شود
1 می گویمت ای سعادت ای نیک پسر در باب هنر کوش تو ای جان پدر
2 وین مایه بیندیش که از بهر هنر بر تیغ گهی بینی و بر نیزه کمر
1 ای زرین نام لعبت سیم اندام زر تو و سیم تو نه پخته ست و نه خام
2 در کس منگر به بی نیازی بخرام زیرا که توانگری به اندام و به نام
1 دل می ندهد که از تو بردارم دل یا تا به کسی کم از تو بگذارم دل
2 دانی چه کنم گم شده انگارم دل بگریزم و در پیش تو بسپارم دل
1 چون از گل روی تو بهاری رسدم از درگه هجر تو سواری رسدم
2 در وصل تو چون دست نگاری رسدم در دیده ز غمزه تو خاری رسدم