1 امید وصال چون مرا بفریبد خسته دل من چو بیدلان درشیبد
2 ای آن که تو را مشاطه حورا زیبد سنگست آن دل کز چون تویی بشکیبد
1 هر مرد که لاف زد شدش مردی باد شد رادی خاک چو به منت بر داد
2 من بنده آن که چون هنر گیرد یاد بی لاف مبارز است و بی منت راد
1 ای دیده کشد همی ز بی خوابی درد از بس که ز هجر تیر پرتابی خورد
2 این روی مرا که بود چون آبی زرد آغشته به خون تمام عنایی کرد
1 مونس همه شب خیال دلجوی تو بود در چنگ نه زلف غالیه بوی تو بود
2 هر چند شبی سیه تر از موی تو بود امید به آفتاب چون روی تو بود
1 از باغ طرب گشت گل وصل پدید جان همچو نسیم بر گل وصل وزید
2 ما و تو کشیم بر گل وصل نبید کز خار فراق بر گل وصل دمید
1 با من در مهر گرم چون آتش بود بی من روزش چو دود می بود کبود
2 چون آتش رود سرد شد بر من زود شد عیش من از تیزی او تلخ چو دود
1 چون باره فتح تو به میدان تازد با تیغ تو بدسگال تو جان بازد
2 تاج تو همی به سود کیوان یازد تخت تو همی بر آن جولان سازد
1 بر عارض نو مشک همی افزاید وآن روی چو ماه تو همی آراید
2 گر مشک ز عارض تو زاید شاید تو آهویی و مشک ز آهو زاید
1 آنی که ز کبر ما نپسندی مهد قسمم ز تو خارست ز گل زهر از شهد
2 در عشق توام سود نمی دارد جهد چون لاله سیه دلی و چون گل بد عهد
1 در بند تو ای شاه ملکشه باید تا بند تو پای تاجداری ساید
2 آن کس که ز پشت سعد سلمان آید گر زهر شود ملک تو را نگزاید