من شاهم و شاعران از مسعود سعد سلمان رباعی 133
1. من شاهم و شاعران سواران منند
پس چون که همه ز دوستداران منند
1. من شاهم و شاعران سواران منند
پس چون که همه ز دوستداران منند
1. گر زر گردی جفا عیار تو بود
ور گل گردی برگ تو خار تو بود
1. چون در چشمم ز حسن تو زیبی زد
آن تافته زلف بر دلم شیبی زد
1. رویی که چو او چرخ فلک ننگارد
قدی که چو او زمانه بیرون نارد
1. چون روی هوا دوش به قیر اندودند
تا روز همه تپان و لرزان بودند
1. گر خون نشود قوت جانم که دهد
ده سال به اطلاق زبانم که دهد
1. اندر ریشم همه خسک پاک برید
گوریش خسک گفت مرا هر که بدید
1. ترسم ما را ستارگان چشم کنند
تا زود رسد ز دور در وصل گزند
1. چرخ فلک از قضا یکی پیکان زد
زانو به زمین زد و مرا بر جان زد
1. در هند کمال جود موجود آمد
صد کوکبه شجاعت و جود آمد
1. چون بنشینند و مطربان بنشانند
انصاف طرب ز آدمی بستانند
1. آن را که ز بخت دستیاری باشد
باید که ز طبع در بهاری باشد