1 از سنگم یا ز چیستم جان پدر خود داند کس که کیستم جان پدر
2 تو مردی و من بزیستم جان پدر بر مرگ تو خون گریستم جان پدر
1 خورشید رخا وصل تو جویم همه روز چون سایه از آن در تک و پویم همه روز
2 از بس که دعای وصل گویم همه روز بر خاک بود چو سایه رویم همه روز
1 آخر نگذاردم فلک چون زاری آخر بجهد فضل مرا بازاری
2 آخر بد ماندم جهان گلزاری عذری خواهد ز من بهر آزاری
1 چون بار فلک بست به افسون ما را وز خانه خود کشید بیرون ما را
2 از بس که بلا نمود گردون ما را چون شیر دهانیست پر از خون ما را
1 دلخسته چشم ناوک انداز توام جان بسته چنگ بلبل آواز توام
2 مولا و غلام کشی و ناز توام من رنجه ز موی بند غماز توام
1 در خدمت طاهر علی بارم جان کز خدمت طاهر علی دارم جان
2 هر صبحدمی روان نهم بر کف دست در خدمت طاهر علی آرم جان
1 از چرخ چو بر تو مهر فرزندی نیست دلتنگی کردن از خردمندی نیست
2 چون کار تو چونانکه تو بپسندی نیست در روی زمین هیچ چو خرسندی نیست
1 چون بند تو بنده را همی پند بود دربند تو بنده تو خرسند بود
2 لیکن پایش چه در خور بند بود ور نیز بود غایت آن چند بود
1 چنگم به چهار شاخ زد پیراهن چنگست مگر چهار شاخ از آهن
2 در اشک چهار شاخ آن شاخ سمن شد باز چهار شاخ کفته رخ من
1 آنی که جهانی ز تو سامان گیرد اقبال تو را سپهر در جان گیرد
2 بس زود ملک جهان خراسان گیرد وایران ملک تو ملک ایران گیرد