بر روی دو زلفین بتابم از مسعود سعد سلمان رباعی 37
1. بر روی دو زلفین بتابم زد دوست
ز آن زلف به عنبر و گلابم زد دوست
...
1. بر روی دو زلفین بتابم زد دوست
ز آن زلف به عنبر و گلابم زد دوست
...
1. مسعود ملک ملک نگهبان چو تو نیست
در هر چه کنی سپهر گردان چو تو نیست
...
1. از وصلت آنکه همچو سوسنش تنست
روزم ز طرب چو سوسن بر چمنست
...
1. آن را که تو در دلی خرد در سر اوست
وآن را که تو رهبری فلک چاکر اوست
...
1. در نعمت و مال اگر زبر دستی نیست
شکر ایزد را که رای را پستی نیست
...
1. چشم ابرست و اشک ازو ژاله شدست
یک روزه غم انده صد ساله شدست
...
1. دوشم همه شب چنگ چو شمشیر بخست
آرام مرا چو ناخن شیر بخست
...
1. بر جان منت جان رهی فرمانست
فرمان تو مرا جان مرا درمانست
...
1. ای آنکه مرا قبله وثاق تو بسست
محراب من ابروی به طاق تو بسست
...
1. وصلش شادیست وز پسش زود غم است
آزرده ز من شادی و خشنود غم است
...
1. آویخته در هوای جان آویزت
بی رنگ شدم ز عشق رنگ آمیزت
...
1. رویم ز غمت گونه خال تو گرفت
چشمم همه صورت جمال تو گرفت
...