1 تفت این دل گرم از دم سردم همه شب شد سرخ ز خون چهره زردم همه شب
2 صد شربت درد بیش خوردم همه شب ایزد داند که من چه کردم همه شب
3 مهمان من آمد آن بت و کرد طرب شوخی که در او همی بماندم به عجب
4 چون نرگس و گل نبست نه روز نه شب از نظاره دو چشم و از خنده دو لب
1 دیبا به رخی بتا و زیبا به سلب الماس به غمزه و تریاک به لب
2 خواهی که چو روز روشنی گیرد شب برکش ز رخ آن ریشه دستار قصب
1 ای روی تو و زلف تو روز اندر شب از روز و شب تو روز و شب کرده طرب
2 تا عشق مرا روز و شبت هست سبب چون روز و شبت کنم شب و روز طلب
1 چون آتش و آب از بدی پاکم و ناب چون آب صفا دارم و چون آتش تاب
2 در آتش و آبم کند ار چرخ عذاب بیرون آیم چو زر و در زآتش و آب
1 تن در غم هجر داده بودم همه شب و از انده تو فتاده بودم همه شب
2 سر بر زانو نهاده بودم همه شب گویی که ز سنگ زاده بودم همه شب
1 من غرقه ز خون دیده بودم همه شب بالله که هوا ندیده بودم همه شب
2 از شادی دل رسیده بودم همه شب در سایه غم خزیده بودم همه شب
3 تا نرگس تو چو گل شد و گل بیخواب وز آتش روی تو روان بود گلاب
4 تابیده به پیش رویت آن زلف بتاب چون باده بر آبگینه بر روی تو آب
1 تا روزه حرام کرد بر لب می ناب دو دیده بر آب دارم ای در خوشاب
2 از آب دو دیده من ار هست ثواب بگشای اگر روزه گشایند به آب
1 صالح تر و خشک شد ز تو دیده و لب چه بد روزم چه شور بختم یارب
2 با درد هزار بار کوشم همه شب تو مردی و من بزیستم اینت عجب
1 ز آن سوزد چشم تو و زآن ریزد آب کاندر ابرو بخفته بد مست خراب
2 ابروی تو محراب بسوزد به عذاب هر مست که او بخسبد اندر محراب
1 بودم صنما چو رفته هوشان همه شب وز آتش اندوه تو جوشان همه شب
2 با لشگر هجران تو کوشان همه شب رخساره خراشان و خروشان همه شب