تن در غم هجر داده از مسعود سعد سلمان رباعی 25
1. تن در غم هجر داده بودم همه شب
و از انده تو فتاده بودم همه شب
...
1. تن در غم هجر داده بودم همه شب
و از انده تو فتاده بودم همه شب
...
1. من غرقه ز خون دیده بودم همه شب
بالله که هوا ندیده بودم همه شب
...
1. تا روزه حرام کرد بر لب می ناب
دو دیده بر آب دارم ای در خوشاب
...
1. صالح تر و خشک شد ز تو دیده و لب
چه بد روزم چه شور بختم یارب
...
1. ز آن سوزد چشم تو و زآن ریزد آب
کاندر ابرو بخفته بد مست خراب
...
1. بودم صنما چو رفته هوشان همه شب
وز آتش اندوه تو جوشان همه شب
...
1. ساقی که به دست من دهد جام شراب
از می کنمش تهی و از دیده پر آب
...
1. چون همت تو به حال من مقرونست
امید مرا به بخت روز افزونست
...
1. اول ز پی وصال روح افزایت
بگرفته بدم پای بلور آسایت
...
1. اشکم که زمین از نم او آغشتست
دریست غواص فراوان گشتست
...
1. مار دو سر چهار چشم است ای دوست
کز پای من و گوشت همی خاید و پوست
...
1. امروز به شهر حسن همنام تو نیست
عاشق همه زیر سایه بام تو نیست
...